نگاهي به دفتر شعر « تو از يادم نخواهي رفت » سروده كورس احمدي / عبدالرضا شهبازي
مثل يك شعر رها تا همه سو فريادت
نگاهي به دفتر شعر « تو از يادم نخواهي رفت » سروده كورس احمدي
عبدالرضا شهبازي
واژه ي « غزل » در اين معني عشق بازي و سخن عاشقانه است . محور و مدار « غزل » در اين معني ، محتوا و درون مايه عاشقانه شعر است و به قاب و قالب آن نظري نيست ، يعني در اين كاربرد ، هر شعري كه از عشق سخن بگويد و بيانگر شور و شوق عاشق و درد و داغ او باشد ، يا شرح و گزارش جلوه و جمال و حسن و كمال و معشوق و يا شكوه و گلايه از بي مهري و جفا جويي او ، غزل خواهد بود . خواه قاب و قالب آن نيز غزل ( به معني امروز ) باشد يا قصيده و يا قطعه يا رباعي ... يكي از گواهان آشكار اين كاربرد را در منظومه ليلي و مجنون نظامي مي بينيم .
نظامي در اين منظومه به هنگام يادكرد شعرهاي عاشقانه مجنون و يا در اشارت به عاشقانه سرايي هاي او ، از تعبيرهاي گوناگوني بيت ، قصيده و غزل ياري جسته است . تعبير هاي او از يك چيز ( اشعار مجنون ) همراه با حال و هواي داستان ، نشانگر اين است كه خواسته نظامي از همه تعبيرها يك چيز است ، شعر عاشقانه . همان كه خود آشكارا آن را « بيت عاشقانه » گفته است :
مجنون ز شكايت زمانه
بيتي دو سه گفت عاشقانه
با اين مقدمه به سراغ كتاب « تو از يادم نخواهي رفت » سروده كورس احمدي مي رويم و از دو ديدگاه عرفان و عشق نگاهي كوتاه به آن مي افكنيم . باشد تا خوانندگان جدي شعر امروز خود بيشتر و بهتر به زبان زيبايي شناختانه اين اثر پي برده و از آن لذت بيشتري ببرند.
احمدي در اين اثر توانسته با زباني يكدست و لطيف شعرهاي زيبايي را خلق كند و اين شعرها بيشتر نمودي عاشقانه دارد و اين عاشقانه ها هستند كه در آنها رگه هايي از عرفان وجود دارد.
عشق در شعر كورس احمدي نمودي خاص دارد و شما نمي توانيد غزلي از اين شاعر پيدا كنيد كه عاشقانه سروده نشده باشد و شايد خاصيت غزل همين است . عرفان در شعرهاي كورس احمدي نمودي روشن و مشخص دارد به طوري كه در بعضي از اشعار اين شاعر مي توان رگه هايي از عرفان ناب پيدا كرد، عرفاني كه امروز به گونه اي جهان بيني توحيدي دارد و ديرگاهي است به عنوان يك مكتب فكري – فرهنگي هم، پيروان و هواداران فراواني داشته و دارد و پژوهشگران و شاعران بي شماري را به خود جذب نموده است و حافظ چه زيبا در اين باره سخن گفته است :
بي معرفت مباش كه در من يزد عشق
اهل نظر معامله با آشنا كنند
نكته هايي كه بيان شد نشانگر اين است كه احساس عرفاني ريشه در روان ما دارد و با سرشت و فطرت ما آميخته است و البته روشن است كه شكوفايي و باروري آن همچون شكوفايي هر احساس ديگري، هم زمين مي خواهد و هم زمينه و هم به تقويت و هدايت نياز دارد . اگر زمين و زمينه نيابد خاموش و فراموش مي گردد و اگر تربيت و هدايت نبيند به كژ راهگي و بي راهگي فرو مي غلتد.
با اين نگاه به استفبال ابياتي از دفتر «تو از يادم نخواهي رفت» مي رويم .
اينك اي دوست ! كه در هستي من مي پيچد
مثل يك شعر رها تا همه سو فريادت
«ص 24»
و يا :
اي جاده آخر اين مسافر را كجايش مي كشاني ؟
كاينگونه در مه گم شده هم ابتدا و هم انتهايت
«ص 15»
آري هم ابتدا اوست و هم انتها اوست ، او آغازگر است و اوست كه پايان دهنده سياهي و تباهي است ، اوست كه جاده را روشن مي كند و مسافر را به مقصد مي رساند و تنها اوست كه نجات دهنده انسان از شر است . اوست كه بخشنده است و اوست كه كوشنده است ، اوست كه انسان را از گمراهي نجات داده و از جاده مه گرفته زمان انسان را به روشني و نور هدايت مي كند و در هدايتش به سوي نيكي و خيرخواهي شكي نيست. اوست كه «هو الاول والاخر والاظاهر و الاباطن» است.
«سوره حديد آيه 3»
از همه چيز و همه كس آگاه است و اوست كه در تن مرده آدمي روح مي دمد و او را زندگي جاودانه مي بخشد و اينگونه است كه احمدي در ابياتي از دفتر شعرش به زيبايي اين جاودانگي را بيان مي كند.
در تن مرده من روح دميدن با تو
«ص 7»
و يا در جايي ديگر :
به شوق ديدنت با هر عذابي مي ستيزم
«ص 14»
جسارت در بيان عشق يكي از ويژگي هاي شعر احمدي است او بي پروا نگاه عاشقانه اش را به انسان بيان مي كند بدون هيچ پوششي ، او عاشقانه به جهان پيرامون خود نگاه مي كند و از غم و اندوهي كه امروز در شعر اكثر شاعران جوان وجود دارد در شعر احمدي كمتر يافت مي شود.
او عاشقانه نگاه مي كند ولي خود را درگير عشق هاي خياباني نمي كند او مي خواهد با اين عشق نگاهي ازلي و ابدي به جهان داشته باشد ، او عاشقانه در پي معشوق خود است و از بيان اين عشق از هيچ كوششي دريغ نمي كند .
بي تو انگار اين پنجره ها ديوارند
باز با من سر لجبازي ديگر دارند
«ص 23»
با تمامي لجبازي هاي معشوقش دست از سر او بر نمي دارد و از التهاب و آتش و درد مي گذرد و خود را به آب و آتش مي سپارد و آوارهاي ريخته شده از جور زمان بر روي شانه هايش را تحمل مي كند و با نگاهي عاطفي از فاصله ها سخن مي گويد و آرزو مي كند كه با نگاهي فقط نگاهي، اين فاصله ها از بين برود.
آرزوم است كه مي آمدي و دستانت
از ميان من و تو فاصله را بردارند
«ص 23»
او در پي فراموشي خاطره ها و يادها فرياد مي كشد و عاشقانه سر بر روي شانه هاي معشوق گذاشته و با جاني خسته در پي روزهاي قشنگي كه نويد مي دهد مي رود و در پاييز دنبال غنچه نشكفده اي مي گردد تا به دلبر خود هديه دهد و مي گويد :
اينك اي دوست ! كه در هستي من مي پيچد
مثل يك شعر رها تا همه سو فريادت
آن زماني نرسد ، بخت ز من برگردد
يك به يك خاطره هامان برود از يادت
«ص 24»
در شعرهاي احمدي غير از عشق كلماتي چون تنهايي، غربت ، وحشت ، غصه، سردرگمي، ويراني ، اسيري و زنجير زياد به چشم مي خورد و اين كلمات وقتي در كنار تعابيري عاشقانه مي نشيند خوش مي درخشد و بار معنايي تازه تري در شعر ايجاد مي كند. به همين گونه است كه در شعر كورس بيشتر انرژي مثبت به خواننده تزريق مي شود تا ...
ديوانه تر از من كو از عشق بپرس اين را
از عشق كه مي بندد هر لحظه به زنجيرم
«ص 29»
مي فرستم با دو تا پروانه و يك شعر تازه
تا دمار از روزگار غصه هاي خود درآري
«ص 32»
در پايان با آرزوي بهروزي و شادكامي براي اين شاعر معاصر ، اميدواريم كه در آينده شاهد آثار بيشتري از ايشان باشيم.