ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



موسيقي باران...
 
 موسيقي باران
باز باران با ترانه...
با گُهرهاي فراوان مي چكد بر بام خانه...
نميدانم چرا هر وقت به كلمات آخر نزديك ميشوم
تو را به خاطر ميآورم
 تو را با آن دستان كوچكي كه به دنبال سرپناهي به جز سقف آسمان مي گردي
تا شايد بتواني لباسهاي پاره ات را از خيس شدن نجات دهي
چون تازه آنها را به تن كردي
سفره روي سرت هيچ فرقي با بام خانه ات ندارد
هر دو سست، هر دو گريزان و رقصان در باد
يادم مي آيد آن روز در ميان غر‎ّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّْش هاي بي پايان ابرهاي بي نگهبان سقف هميشگي
اشكهاي ابرهاي بي صاحب با اشكهاي دل تو در هم آميخت
آنها براي شادي دل ديگران مي گريستند و تو براي دل آواره كوچك خودت
چالاك مي دويدي و از برابر چشمان من دور مي شدي و مي رفتي
گاهي گمت مي كردم
وقتي هم پيدا مي شدي من به دنبالت مي دويدم
عطر ليموي گلهاي چارقدي كه به سرت بسته بودي همه جا سرمستم مي كرد
 و ردّ پايي مي شد براي يافتنت
وقتي به من مي رسيدي هميشه مي پرسيدي:
خاله! آسمون چرا گريه مي كنه؟
 و من براي دلخوشي تو تنها مي گفتم :  اين گريه شاديه بچه جان!
در حالي كه در اعماق وجودم مي دانستم كه نه...او هم از بي خانماني زود هنگام تو
غصه دار شده است...
جالب بود حرفهاي دنياي كودكيت...
من كه در دنياي واقعيت هيچ گاه خاله نبودم در دنياي خيال كودكيت شدم
و چه دلنشين بود خاله كسي باشي كه حتي نامش را هم نميداني...
 راستي يادم آمد
من هنوز نام تورا نمي دانم... 
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  نثر ادبی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/7/29 در ساعت : 11:26:4   |  تعداد مشاهده این شعر :  588


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

نام ارسال کننده :  کامبیز     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
"گاهي گمت مي كردم وقتي هم پيدا مي شدي من به دنبالت مي دويدم عطر ليموي گلهاي چارقدي كه به سرت بسته بودي همه جا سرمستم مي كرد" خیلی مجنونوار سرودی مرحبااا
بازدید امروز : 15,285 | بازدید دیروز : 8,233 | بازدید کل : 122,971,678
logo-samandehi