ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



خاطره ای از امام و مادر چند شهید
روی تختی ست در بهشت انگار
میزبانش فرشته ای با چند
قاب عکسی که زیر بالش داشت
توی آن عکسها پر از لبخند

گفت: خب خواهرم بگو چه خبر؟
کمی از آسمان بگو با ما
پسرانت چطور پر زده اند؟
از پر و بالشان بگو با ما

بعد اتمام صحبت آقا
پیر زن لحظه ای تبسم کرد
یک به یک صورت پسر ها را
توی ذهن خودش تجسم کرد

بعد هم دستپاچه سرگرم
آن تصاویر زیر چادر شد
اولین عکس را که بیرون کرد
لحظه ای چشم رهبرش پر شد

...:اسم این محسن است میبینید
پسر اولم فدای حسین
دومی هم محمد است آقا
قدو بالاش زیر پای حسین

سومی... سر گرفت بالا دید
که عبای امام میلرزد
دید دارد شدید میگرید
شانه هایش مدام میلزد

عکسها را به زیر چادر برد
گفت:آقا چرا غم انگیزی؟
من فق چارتا پسر دادم
که نبینم تو اشک میریزی
...
باخودم فکر میکنم حالا
چند ام البنین در ایران هست؟
توی راه خدا و دین و وطن
واژه عشق مشتشان را بست...



   تاریخ ارسال  :   1392/9/17 در ساعت : 20:49:26   |  تعداد مشاهده این شعر :  1089


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

صادق شهبازی
1392/9/18 در ساعت : 0:4:49
درود بر این قلم ، آفرین.
محمدمهدی عبدالهی
1392/9/17 در ساعت : 22:11:32
سلام و عرض ادب اخوي
زيبا بود
ماجور باشيد
التماس دعا
سارا وفایی زاده
1392/9/18 در ساعت : 9:58:26
دروودتان
ابراهیم لایق برحق
1392/9/18 در ساعت : 17:14:4
سلام

با این سروده ی زیبا بعید میدانم از اجر بهره ای نبرید.

یاد روح الله و همه ی عاشورائیان و یاد پدران و مادران علی اکبر پرور هماره در ذهن درخشان است. همچون آفتاب
ابوالقاسم افخمی اردکانی
1392/9/17 در ساعت : 23:31:16
روی تختی ست در بهشت انگار
میزبانش فرشته ای با چند
قاب عکسی که زیر بالش داشت
توی آن عکسها پر از لبخند...

شیوا و ساده و بی تکلّف وسرشار از پیامها و معانی ژرف...
درودتان
محمدرضا بداغی
1392/9/18 در ساعت : 11:24:50
سلام
زیبا و ارزشمند سروده اید
حق یاورتان
دکتر آرزو صفایی
1392/9/17 در ساعت : 22:36:5
درود بر شما
خواندمتان
نویسا بمانید
عبدالله عمیدی
1392/9/18 در ساعت : 10:33:20
سلام
آفرین
چقدر دوست داشتم این عکس شعر شود
درود بر شما
درود
بازدید امروز : 13,491 | بازدید دیروز : 8,233 | بازدید کل : 122,969,884
logo-samandehi