لب های او جز ناله آوایی ندارد
دیگر برایش خنده معنایی ندارد
اکنون که اینجا آمدی باید بگوید
جز این خرابه دخترت جایی ندارد
باید بگوید از غم تنهایی خود
چون هم نشینی غیر تنهایی ندارد
یادش بخیر آن بوسه های گرم بابا
حالا لبش سرد است و گرمایی ندارد
در کوچه های شام او با گریه می گفت
یک کاروان نیزه تماشایی ندارد!
تفسیری از ایثار و غیرت می شود چون
از نسل زهرا هست و همتایی ندارد
هر چه مصیبت بود از آنجا شروع شد
وقتی که فهمیدند بابایی ندارد...
"شاعر: محسن زعفرانیه"
تاریخ ارسال :
1392/9/22 در ساعت : 1:17:35
| تعداد مشاهده این شعر :
1255
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.