ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



من و اقاقیا
من عاشق اقاقیا بودم. و او هم عاشق من.
او گمان می  برد تمام لبخندهای هرروزه ام نثاراوست و من با شاخه های اقاقیا بودم.
اودرجواب تمام لبخندهایم هر روز دست به آسمان می برد تا خدا مرا از او نگیرد و من دست به آسمان می بردم تا بهار ادامه داشته باشد و اقاقیا برای همیشه پیشم بماند و او نمی فهمید تمام زندگی من درخت اقاقیاست.
او از اقاقیا چیزی نمی فهمید.
او من را برای خودم می خواست و من درخت اقاقیایی را می خواستم که در حیاط خانه شان بود.
او هر روزبه سمت من دست تکان می داد و من دستانم را برای نوازش اقاقیاهای نورسیده دراز می کردم.
واین دلدادگی ادامه داشت تا صبحی که بیدار شدم ومثل همه ی روزهای پیش دستم را ازپنجره بیرون بردم تا اقاقیا راسلام گویم اما هیچ نبود.
اقاقیا رفته بود. انگشتانم در هوا معلق ماند.چیزی در چشمانم غلت خورد و پایین ریخت. در دل قسم خوردم تا آمدن اقاقیا پنجره را نگشایم.
دستم که برای بستن پنجره دراز شد،چشمان خیسم؛چشمان خیسی را دید که تابلویی از اقاقیا در دست داشت.
.
.
.
ازآن به بعددیگر اقاقیا هیچ وقت از پیشم نرفت.
        هرروز که چشم می گشایم عاشقی را می بینم که تمام زندگی اش درخت  اقاقیایی بود که عاشقش کرد.
 
 
کلمات کلیدی این مطلب :  عاشق ، اقاقیا ، آسمان ، بهار ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1392/9/27 در ساعت : 9:26:6   |  تعداد مشاهده این شعر :  678


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 10,402 | بازدید دیروز : 16,528 | بازدید کل : 122,983,323
logo-samandehi