ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مطلبی بر شعری از علیرضا قزوه
آقا
جایی که لنگ کفش پای چپ را بفروشند
سراغ نداری
..
حالا قطار کهنه اندیمشک
افتاده در انبار راه اهن تهران
تو افتاده ای در گوشه ی اتاق دو در سه
و دست کم
صد عصا شکسته ای از اندوه

با این همه  
 همیشه آخر شهریور
قطار اندیمشک را سوار می شوی  و
ازیاد می بری
که این قطار ها بلیت می خواهند
که آن قطارهای امریه ای حالا 
در انبار راه اهن تهران تنهایند  
درست مانندتو
که افتاده ای  در گوشه اتاق  دو در سه
برای بنده حقیر همیشه شعر نقش هموار کننده ی  دغدغه ها و چاله چوله های روحی ام  را داشته است  گاهی می شود که  موضوعی روزها  و حتی سالها مرا آزار  می دهد و عقده ها در روح و جانم ایجاد می کند و ناگهان شعری و  کلامی مرا آرام می سازد
حقیر در دهه پنجاه در اواسط دهه شصت در کوره پز خانه های گناباد کار می کردم و شاهد رنج و زحمت برادران  افغانستانی
 می دیدم که چقدر آنها در صف ها  به جرم اینکه شناسنا مه انها ایرانی نیست نوبتشان به هیچ گرفته می شود و چه کارهای سخت و طاقت فرسایی را با مزد ی کمتر انجام می دهند
ناگهان شعر "بازگشت" جناب محمد کاظم  کاظمی را شنیدم و این شعر مرا ارام کرد درست مثل دارویی که بیماری را آرام می کند
هدف از این همه مقدمه چینی این بود که شعر  آغازین از جناب علیرضا قزوه نیز برای کسی که نسبت به بی توجهی به یک نسل دل آزرده شده است می تواند آرامش بخش باشد
بعضی ها گمان می کنند که باید دهها استعاره و تشبیه و قلمبه سلمه سر هم سوار کنند که شعری تولید شود و جالب است که در شعر بالا حتی یک  استعاره (استعاره در معنای یک صنعت شعری و ابزار تصنع )وجود ندارد و با این وجود به اعتقاد حقیر یکی از زیباترین اشعار ادبیات پایداری اتفاق افتاده است
البته همان طور که گفتم مرادم از استعاره همان لفظ صنعت ساز شعری است و گرنه در این شعر استعارات پنهان و درونی فوق العاده زیبایی حضور دارند که جای پرداختی مستقل دارد  
شعر بالا  از شر صفت سازی های کلی و غیر عینی تهی است و چقدر من شاعری که اجازه ورود صفت را به شعرش نمی دهد می ستایم
در شعر جناب قزوه فقط  دو  ترکیب وصفی (قطار های امریه ای و اتاق دو در سه )است که انهم انچنان در بافت شعر روشنی و شفافیت یافته است   که مثل برق با مخاطب ارتباط حسی و عاطفی بر قرار می کند         و اما شروع شعر با اقا یک شاهکارست راوی درون شعر با گفتن کلمه اقا در حقیقت فراموش شدگی و غربت خود را در شکلی شاعرانه و نه آمیخته با شعار فریاد می زند آقا در ادبیات گفتاری ما باری از رسمیت را با خود حمل میکند و راوی با گفتن اقا نشان می دهد که چندان با انچه که می گذرد صمیمی نیست
منشا روایت در شعر  چند بار تغییر می کند و تغییر راوی به طرز معجزه آسایی  در خدمت  مفهوم و فضای شعر قرار گرفته است وجالب است که تغییر شخص با استفاده از ابزارهای دستوری  صورت نمی گیرد چرا که به لحاظ دستوری شعر یک شخصه و آن هم دوم  شخص مفرد است اما کاملا تغییر راوی آشکار است
روای محوری شعر همان جانبازی است که دنبال لنگه کفش پای چپ می گردد اما مخاطب  در پایان بند اول شعر به حالت تعلیق در می آید و از این مخاطب  تا پایان شعر خبری نیست
منشا روایت در بند دوم شعر دیگر راوی محوری شعر نیست بلکه در خارج از بافت شعر وی  را مورد خطاب قرار می گیرد
شخصیت اصلی روایت با تولید یک دیالوگ  آقا  ...از دایره رد و بدل شدن گفتگو خارج می شود و چقدر این تکنیک برای بازسازی شخصیت او که همانا غربت و مظلومیتش  است ،کار امد است
شخصیت بخشی و یا همان جاندار پنداری به طرز عجیبی بدون اینکه از فضای شعر بیرون زدگی داشته باشد اتفاق افتاده است در حقیقت قطار کهنه اندیمشک به زور تصنع شعری و ادبی جان نیافته است بلکه جاندار شدنش از مدیون روایت و فضای کلی شعر است شاعر به مدد زاویه دید بسیار بدیع و تازه خود  از قطار کهنه اندیمشک شخصیتی ساخته است که دقیقا به عنصری قابل باور تبدیل گشته است قطار کهنه ی اندیمشک با قدرت خیال شاعر ساخته نشده است بلکه با ذات طبیعی روایت و زبان به وجود آمده است  
    کلمات در این شعر با محتوا کلی آن عجین شده اند البته نه با چیدن کلمه روی هم و خارج شدن از بافت کلام
کهنه ،افتاده ،آقا ،از یاد می بری و گوشه  همه  و همه حکایت ازفضا ی یکنواخت و منسجم شعر می کند  
به اعتقاد بنده شعر تکامل یافته آخر زمان شعری خواهد بود که به سمت سادگی و جهانی بودن حرکت کند شعر به سمتی خواهد رفت که تصاویر قابل ترجمه به زبان و تجربه های تصویری عموم مردم جهان حرکت کند و این شعر از این خصیصه نیز بر خوردارست
و درنهایت پی رنگ استفاده از کلمات در شعر از نهایت قدرت و استحکام بر خوردارست 
با این همه
همیشه اخر شهریور که می شود
از یاد می بری
اخر شهر یور سالروز آغاز جنگ را به یاد می اورد و جناب قزوه آنقدر طبیعی و خارج از شعار این را گوشزد نموده است که انگار به جز شخصیت اصلی روایت هیچ کسی به این واقعه تاریخی توجهی ندارد شهر یور خارج از موضوعیت تاریخی ان که به جنگ ایران و عراق ارتباط پیدا می کند
نوشته بالا هرگز نمی تواند نقشی در اثبات جایگاه شاعر ی جناب قزوه داشته باشد چرا که جایگاه ایشان در شعر و ادبیات این مملکت ثابت شده است و قصد حقیر این بود که با یاداوری این شعر برای شاعران جوان سایت منبع الهامی باز نمایی شود
و اما متاسفانه در کشور ما همه چیز با نگاه سیاست و جناح بازی نگریسته می شود و در این میانه ظلمی که بر بعضی از متن ها می رود جبران ناپذیر و عمیق است
برای بررسی همین شعر می خواستم آن را از اینترنت  کپی کنم تا در تایپ صرفه جویی شود که متاسفانه یافت نشد و آن از کتاب سوره انگور بدست اوردم و اگر جنا ب قزوه خواستند تجدید چاپی از این کتاب داشته باشند قطار اندیمشک در پاره دوم شعر غلط چاپ شده است اصلاح بفرمایند 
و امروز 5 دیماه است سالروز پیوستن حقیر به سایت شاعران فارسی است  که اتفاق مبارکی بود برای شخص خودم ؛خداوند به حمید خصلتی خیر عطا کند که وسیله ای شد تا بنده از برکات این سایت بر خور دار شوم 
و اما تا یادم نرفته خدمت بعضی از دوستانی که مرا می شناسند و ممکن است با شرح شعر جناب قزوه فکرهای ناجوری به سرشان بزند             عرض کنم که بله بنده در انتخابات سال 88به میر حسین موسوی رای داده ام و حتی اگر دوباره نیز وی  از صافی شورای نگهبان بگذرد باز هم به او رای خواهم داد
متاسفانه ما باید یاد بگیریم که صف بندی های سیاسی را در قضاوت  آدم ها و تولیدات هنری انها دخالت ندهیم می توانیم از نظر سیاسی  در جبهه مخالف  قزوه باشیم اما اعتراف کنیم که او آدم صادقی است او ادم بزرگواریست و این شعرش شعر بسیار خوبی است 
 والسلام 
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1392/10/5 در ساعت : 19:2:47   |  تعداد مشاهده این شعر :  1234


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

علی‌رضا پیش‌بین
1392/10/6 در ساعت : 16:32:49
درود بر استاد بزرگوار

از صراحت لهجه ی جناب عالی و نقد های زیباتان استفاده کرده ام.



شاید روزی شعرواره های بنده شایستگی نقد شما را پیدا کند.
.....
سلام
ممنون
حتما البته این حقیر است که باید شایستگی شرح و توضیح بر شعر حضرت عالی را داشته باشد
محمدمهدی عبدالهی
1392/10/6 در ساعت : 0:31:58
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوارم
سپاس
.............
متشکرم
وحیده افضلی
1392/10/7 در ساعت : 1:53:9
سلام
کاش همه به اندازه ی شما انصاف داشتند
زنده باشد
...
سلام
نظر لطف شماست
شبنم فرضی زاده
1393/5/8 در ساعت : 22:53:10
سلام دوباره
من اگر حدس میزدم که جوابم به نقد شما به قول اقای خصلتی باعث قشون کشی و این اعتراضات افراد به شما خواهدشد خدارا گواه میگیرم که این کاررا نمیکردم .من فقط این جواب را نوشتم که به عنوان دخترتان اول به خودم بعد به شما توصیه کنم که درنقدهایمان زبانی نرم وعادلانه ومنصفانه رادر پیش رو بگیریم
فقط همین
قصدم به خداوند این کش وقوسها نبود
کوچکترین اطلاعی هم از نظرات شاعران ندارم انگار دلشان پربوده و من شدم بهانه وپیش مرگ!!
باور کنین دارم بابغض اینهارو مینویسم
دستتان را میبوسم وعذرخواهی میکنم
وهمیشه ی همیشه ی همیشه منتظر حضور استادانه تان در صفحه ی شعرم هستم.
بازدید امروز : 11,155 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,726,623
logo-samandehi