تأسیس شده در این حوالی
یک کله پزی شیکّ و عالی
در خانه همه خوشند ، هرچند
کوچه شده پر ، ز بوی گوسفند
داریم کلپچ خور فراوان
آقای پدر وَ شخص مامان
یک روز میان برف تازه
بردند مرا به آن مغازه
مابین مجادلات و خنده
گل کرد دوباره شعر بنده :
« ای مونسِ صبح ِ زود ِ جمعه !
جز تو هوسی نبوده جمعه !
ای کله ی کِز نداده ات ، زشت!
سیرابی و مغز ساده ات ، زشت !
ای چشمِ تو چرب، مثل روغن!
ای کاش که کووووووور بودی اصلن !
ای شاه و وزیر و آسمان جُل
هر سه بکنند تو را تناول !
ای پاچه ی پاااااات ، بدقواره
مایل به تو شد دلم دوباره
کم میشه کمی فضای بدبو
با ترشیِ سیر و عطرِ لیمو
با فلفل و دااااارچین و سنگک
آماده ی سِروه اندک اندک ..
یک کاسه تیلیت باشه و تووووش
یک تکه زبان ، کمی بناگووش_
کافیست مرا ، جناب طبّاخ !
تا درد نگیره معده ام ، آخ !»
گویند لذیذه کلّه پاچه
خب نوش دل شما ! به ما چه ؟؟؟
تاریخ ارسال :
1392/10/24 در ساعت : 15:23:8
| تعداد مشاهده این شعر :
1200
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.