بوئی از پیر پونه های تار عنکبوت زده و غبار آلود بر نمی خیزد.
عطش بر لب جویبار نقش بسته است.
و سایه ی ساقه های عریان درختی خشک و تناور،
بر سر پونه هاست.
ماری، کنار جویبار پوست می اندازد.
صدای نی لبک بچه چوپانی که بر دامنه ی تپّه گوسفندانش را به چرا آورده است،
آمیخته با طنین زنگوله های گوسفندان به گوش می رسد.
پیرکلاغی از فراز شاخه ی درخت، پابرچین و تیز چشم،
مار، را می پاید.
و ملخی بر تنه ی درخت فرتوت، خشکیده است.
بزی آن طرف تر نشخوار می کند.
و بوی بیات یونجه از دهان بز به مشام می رسد!!!
ساعتی بعد،
چثّه ی نحیف کلاغ با پاهائی کبود و به هم چسبیده،
رو به هوا، زیر درخت افتاده است،
و مار، بر فراز شاخه ی درخت در جستجوی طعمه ای دیگر !!!