ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



از نگاهم هرچه می خواهی بخوان! معلوم نیست!

عاشقم شد! می‌رود تا پای جان؟ معلوم نیست!
نه! از اینجا انتهای داستان معلوم نیست

خسته شد در راه اگر از عشق، آیا ممکن است
کج کند راه خودش را ناگهان؟ معلوم نیست!

یا اگر شیرین‌تری بر سفره‌مان مهمان شود
بر میاید از پس این امتحان؟ معلوم نیست!

من به این زودی نخواهم گفت از احساس خود
وقتی از اول مسیر عشقمان معلوم نیست

تا اگر رفت از غرور من بماند چیزکی
تا بگویم: من که گفتم آن زمان «معلوم نیست!»

هیچ کس هم پی نخواهد برد عاشق بوده‌ام
چیزی از این خاطرات بی‌نشان معلوم نیست

در دلم حتی اگر باشد کسی پنهان شده است
از نگاهم هرچه می‌خواهی بخوان! معلوم نیست!

کلمات کلیدی این مطلب :  غزل عاشقانه ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1392/12/5 در ساعت : 23:33:19   |  تعداد مشاهده این شعر :  2349


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

صادق ایزدی گنابادی
1392/12/15 در ساعت : 23:5:12
سلام بر شاعر محترم
ردیف شعر به شدت جدا افتاده از متن ، ساختار و بافت شعر است و در اکثر ابیات اضافی به نظر می رسد کلمه "معلوم "انچنان به به لحاظ زبانی ناجور افتاده است که وافقا روح و جسم مخاطب را آزار می دهد
عاشقم شد می رود تا پای جان ؟معلوم نیست
کلمات بدون هیچ شور و احساس روی هم سوار شده اند و عبارت "معلوم نیست" پایانی فاجعه آمیز فاقد هر گونه بار شاعرانه .
شعر بدلیل خالی بودن و عدم توجهش به جزیی نگری و تصویر سازی از تحرک و دینامیک خاصی برخوردار نیست
بعضی از ابیات را به لحاظ الگوهای شعری می توان این گونه انالیز کرد
عاشقم شد (کلی گویی فاقد منطق و تمهید اندیشی ،ادعایی دارای قدرت اقناع ضعیف )
می رود تا پای جان ؟(کلیشه ای ،کلی ،بسته ،تنها مزیت این پاره ان است که از حالت خبری به پرسشی تغییر مسیر داده است اما جواب به این سوال همین مقدار حظ ادبی را به هدر داده است )
خسته شد در راه اگر از عشق آیا ممکن است /کج کند راه خودش را ناگهان معلوم نیست
(تقدیم فعل و تاخیر قید بدون دلیل ،بکار بردن کلمه عشق که به گمان حقیر بدین شکل دیگر تهوع اور شده است )
یا اگر شیرین تری بر سفره مان مهمان شود /بر می اید از پس این امتحان ؟معلوم نیست
شیرین تری (حداقل در این شعر می تواند به همین واژه دل خوش بود چرا که حداقل یکی از حس های پنج گانه مخاطب را تحریک می کند اما عدم تناسب شیرین تری با سفره و پیدا شدن بی دلیل و ناگهانی سر کله سفره مان شعر را از دایره تاثیر گذاری به شدت خارج کرده است
این امتحان نیز همین گونه است کدام امتحان ؟بله شاعر می تواند بگوید امتحان اینکه ایا شخصیت سوم شخص مفرد این شعر در کشاش یک عشق مثلت سربلند بیرون خواهد امد و بر تعهد خود باقی خواهد ماند .بله می شود با یک منطق صرفا کل نگر و عقلانی به ژرف ساخت و درون اثر پی برد اما شاعر باید اگاه باشد که شعر با منطق منحصر به خودش که زبان و تصویر است در یافت می شود و نه صرفا با نیروی عقل کل نگر
من به این زودی نخواهم گفت از احساس خود /وقتی از اول مسیر عشقمان معلوم نیست
این بیت یک نظم کامل است با این واگویه ها هر گز مخاطب وارد هم ذات پنداری با شاعر نمی شود چرا که سطح شعر در مرحله ادعا باقی مانده است و هیچ رنگی از مدعی به خود نگرفته است
تا اگر رفت از غرورمن بماند چیزکی /تا بگویم من که گفتم آن زمان معلوم نیست
شاعر دلیل عدم بروز احساس خود را در این بیت با گزاره ای کاملا روایی بدون رنگ و بوی شاعرانه بیان می کند حسن تعلیلی در ان دیده نمی شود جز جمله ی معلوم نیست که به شدت به دلیل این که از نهاد خودفاصله گرفته است نا جور افتاده است
شاعر محترم اگاه باشند که مقوله شعر بسیار جدی است و صرفا با رعایت وزن و قافیه شعر تولید نمی شود
در دلم حتی اگر باشد کسی پنهان شده است /از نگاهم هرچه می خواهی بخوان معلوم نیست /
شاعر در مصراع اول این بیت جمله شرط و جزای شرط سست و اشکاری را اورده است که هیچ کمکی به شعر نکرده است فاصله معنایی بین جمله شرط و جزای ان باید فاصله ی معنا دار و پر کششی باشد در پایان شاعر تکلیفی را بر مخاطب و یا عنصری از شعر تحمیل نموده است بدون اینکه حداقلی از قدرت اقناع در ان وجود داشته باشد
شبنم فرضی زاده
1392/12/8 در ساعت : 11:23:35
یاهو/ودرود
شعرگاه با کارکرد درماتیک‌اش در روند بازیابی شخصیت به نوعی از تکنیک حدیث نفس و ایجاز و صمیمی، پاره‌های احساس را می‌پراکند/گاهی شعر تنها همان قصه یا روایتی ست که به نظم درامده, گاه بسته ایست سراسر خیال وتصویر و واژه های اختصاصی طبیعت یک شاعرکه شاید به جرئت بتوان گفت دربسیاری از موارد به اصطلاح حضور خودشاعر درکنار اثر برای معنا بخشیدن به آن غریب نمینمایاند! وگاه آمیخته ای از این دو.
من این شعر را نوع اول گفته ام فرض میکنم نوعی که متمایل شدن به نوع سه راتاحدودی نشان میدهد..حال شاعریا نتوانسته یا نخواسته یا هرچیز دیگر ..این به عهده دید وخواست خودشاعر ودربسیاری موارد خودمخاطب است.
فرکانس عاطفی و طنین روانی شعر، نشان از دگردیسی مفهومی وخیال انگیزی خاصی ندارد بااین حال توضیح رویداد دربطن نظم خیالی روان وصمیمی را پیش روی مخاطب قرار میدهد که مخاطب دربعضی ابیات به راحتی بتواند هم زاد پنداری کند:
عاشقم شد! می‌رود تا پای جان؟ معلوم نیست!
نه! از اینجا انتهای داستان معلوم نیست

ترکش‌های متافیزیکی بعضی از تصاویر قرین حدیث نفس‌های صمیمی و واقعی شده‌اند. چرا که یک زن در مرحله عصیانی خویش است و ناخود آگاه در امروزش بی‌تاب است.شعر پوسته‌ای از مرحله‌ای از عمر است که واژ هامی‌خواهند آنراسخن بگویند..

من به این زودی نخواهم گفت از احساس خود
وقتی از اول مسیر عشقمان معلوم نیست

شعر به عنوان درونی‌ترین کنش آزاد آدمی، بهتر می‌تواند لایه‌های پنهان احساس را در فراگردهای ذهنی به سطح عینی برساند.
به هرحال من آرایه های شعری ولایه ها, تصاویر اختصاصی وکشف های شاعرانه را هم در این شعر خالی از لطف نمی دانستم هرچند بدون اینها هم شعر چیزی را که میخواسته القا میکند.

لحظه هاتان سرشار
یانور

.
امین نوراللهی (فریاد)
1392/12/17 در ساعت : 11:51:38
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام.شعر بنا به تفكري كه بنده هم با آن موافقم عبارت از ارتباط برقرار كردن با فطرت انسانها و انتقال مفهوم مورد نظر شاعر از طريق همين ارتباط فطري
با استفاده از تمامي عناصر و مولفه هاي زباني است كه اين مولفه ها عبارتند از احساس،تخيل،وزن و قافيه و رديف(در شعر سنتي)،تشبيه،استعاره،كنايه،ايهام و انواع جناس و غيره و غيره كه نام آنها در كتب قديم و جديد فن بيان و بديع و معاني با اسامي ايراني و خارجي آمده است.بديهي ست شاعري كه بتواند از بيشترين اين مولفه ها استفاده كند بدون آنكه به مفهوم مورد نظرش آسيبي برساند شاعر موفق تري ست.به نظر حقير اينكه بنابرديدگاهي شعر را تنها كلام مخيل تعريف كنيم و غير از آن را چيز ديگري غير از شعر تعريف كنيم غير منطقي و غير منصفانه است البته تخيل از مهمترين عناصر شعر است ولي تجربه نشان داده است كه گاه عنصر احساس بسيار بسيار توانمندتر از خيال ظاهر شده و با مخاطبان خود ارتباط برقرار كرده است.غزل مستعدترين قالب موزون براي انتقال مفاهيم با استفاده از اين ابزار است و اين شايد به آن علت است كه اين قالب بدون اينكه ارتباط خود را با مفاهيم و مضامين و ادبيات سنتي قطع كند توانسته با دنياي امروز و مضامين نو و ادبيات جديدش ارتباط بسيار خوبي برقرار كند.بنابراين هنگامي كه يك غزل را مورد نقد قرار مي دهيم بايد مواظب باشيم كه نه كاملا سنتي و نه كاملا مدرن با آن برخورد كنيم كه خدايي ناكرده راه ناصواب را در پيش نگيريم.و اما در مورد اين غزل بايد گفت كه شاعر محترم بدون آنكه به خود زحمت چنداني داده باشد تا جايي كه توانسته از مولفه هاي ياد شده استفاده كرده است و با شعري يك دست مواجه هستيم كه اگرچه عنصر خيال در آن بصورت ظاهري نمود پيدا نكرده است ولي در لايه هاي پنهان خود از تخيل هم خالي نيست.مهمترين عنصري كه شاعر براي ارتباط با فطرت مخاطب و ارايه ي مفاهيم استفاده كرده است عنصر احساس است كه همين امر هم جاي خالي عناصر خيالي را به خوبي پر كرده است.وزن و قافيه و رديف در حد خوبي ست و بنده بيتي را نيافتم كه در آن رديف با آن بيت هماهنگي نداشته باشد و جدا افتاده باشد.شاعر از ظرفيتهاي غزل به خوبي استفاده كرده و مثلا اگر در بيت سوم براي ارتباط با معنا مقداري دچار سختي مي شويم با مراجعه به بيت قبل از آن به منظور شاعر به راحتي پي خواهيم برد.در آخر لازم مي دانم كه بگويم عشق مفهومي نسبي دارد و استفاده ي بجا از اين واژه باعث مي شود كه خواننده به تناسب ميزان درك خود از آن مفهوم با شعر ارتباط برقرار كند.نكته ديگر اينكه گنده گويي جزيي از شعر است.مثلا وقتي شاعري مي گويد كوهم يا دريا ام يا حتي فرمانرواي جهان هستم و براي اين حرف خود دليل شاعرانه مي آورد نبايد او را متهم به گنده گويي كنيم چرا كه اگر بخواهيم شاعران را از اين صافي بگذرانيم در آن سوي صافي هيچ شاعري را پيدا نخواهيم كرد!! .اين شعر علاوه بر نقاط قوتي كه عرض شد صد البته داراي ايراداتي است كه اساتيد و دوستان عزيز به چند مورد از آنها اشاره كرده اند.خداوندا ياري ام كن كه چيزي جز حق نگويم! ياعلي
نام ارسال کننده :  پیرمرد     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
سلام به شاعره گرامی سرکار خانم هاشمی تغزلی است بسیار زیبا و به ویژه : وزین فکر می کنم بهترین شعری باشد که تاکنون از سزکار عالی خوانده باشم زنده و پاینده باشید انشاء الله
نام ارسال کننده :  bigharar     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
احسنت عالی بود
نام ارسال کننده :  کاربر غیر عضو     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
با سلام غزل زیبا و دلنشین شما را خواندم و همچنین نظرات و نقدها را... در مقابل لذتی که از سروده شما بردم از مطالعه نقدها بسیار متاسف شدم... به نظر می آید استفاده از الفاظ و اصطلاحات علوم نظری نمایانگر قدرت نقد نیست.. یک منتقد باید انصاف داشنه باشد.
نغمه مستشارنظامی
1392/12/5 در ساعت : 23:45:35
به نظر من که خوب معلومه خانومی!
ما هم یه زمانی می گفتیم (این دختر غزل زده عاشق نمی شود! گفتم که دل به او نده!عاشق نمی شود...)
فاطمه معین زاده
1392/12/6 در ساعت : 1:53:42
به نام خدا
سلام انسیه سادات خانم
از نگاهت هرچه خواندم، کاملا معلوم بود !!!
انشاءالله که عشقتون روی صراط المستقیم باقی بمونه و به هیچ سمتی کج نشه ...
شکیبا غفاریان
1392/12/6 در ساعت : 9:5:45
درود بر شما
محمدمهدی عبدالهی
1392/12/23 در ساعت : 10:45:29
سلام و عرض ادب بزرگوار
بسیار زیبا بود
لذت بردم
ماجور باشید
صمد ذیفر
1392/12/24 در ساعت : 1:29:6
سلام .
درودتان بانو هاشمی گرامی .
سرودۀ خوبی است .موفقیت روز افزون تان را مسئلت میدارم.
در خصوص معنی شعر عین القضاة همدانی می گوید:
این شعرها را چون آینه دان .
دانی که آینه را صورتی نیست در خود .!
اما هر که نگاه کند صورت خود تواند دیدن...
همچنین می دان که شعر را در خود ،هیچ معنایی نیست !
اما هر کس ، از او، آن تواند دیدن که نقد روزگار و کمال کار اوست ....
................................................
حال ، این پراکندگی معانی و تعبیر ها آز این جهت است . آنچه بنده دیدم و تایید کردم . معروض می دارم. :
بیت اول یک نموداری از عشق کشیده که ابتدای آن شروع عاشق شدن و انتهای آن، تا پای جان رفتن است . که عالی ترین نگاه به عشق است .مصرع دوم بیت هم اعلام می کند نه! از ابتدای این راه هیچ تضمینی برای انتها نیست و لغزش ها زیاد است .(باتوجه به لغزش های اشاره شده در ادامه سروده برای مدعیِ عاشقی ..مثل خستگی راه .. دل به معشوق های شیرین تر و و .)
بیت دوم و سوم از احتمالاتی مثال آورده که موید بیت اول باشد احتمال بریدن و راه کج کردن .و از پسِ این امتحان با موفقیت بر نیامدن .شروع بیت سوم با حرف (یا .اگر . و جملۀ سوالی ؟ در هر دو بیت ) نشانگر آن احتمال است .. اشارۀ زیبایی هم هست . اینکه آن شیرین تر ها معمولا سر سفرۀ خود انسان می نشینند و و وو و....
ابیات بعدی چگونگی عملکرد خود در این راه با آگاهی هایی که اعلام کرده .
وقتی که مسیر عشق مان معلوم نیست ،پس من نباید زود احساسم را اعلام کنم .(شتایزده عمل نکنم )..
با این تصمیم اگر احتمالاً لغزشی برای عاشق اتفاق افتاد ، حد اقل غرورم حفظ خواهد شد و دلیل قانع کننده ای خواهم داشت .
کسی هم نخواهد فهمید من عاشق بوده ام . چون چیزی از این خاطرات بی نشان معلوم نیست . با این تصمیم ( عدم اعلام و نگفتن احساسم ) اگر کسی هم در دلم بوده ، پنهان از نظر هاست . از وضعیت نگاهم که کنترل شدنی نیست و زبانی دارد و ممکن است حالات درونم را نشان دهد ،اگر می توانی بخوان .. .
......................................................
امیدوارم درسی باشد برای جوانانی که در خصوص عشق های زمینی و زندگی شتابزده عمل می کنند . و همچنین شما شاعرۀ گرامی افق درخشانی در همۀ ابعاد و مراحل زندگی آرزو می کنم .
در پناه حق تعالی .
یوسف شیردژم «افق»
1392/12/18 در ساعت : 16:50:30
یا اگر شیرین‌تری بر سفره‌مان مهمان شود
بر میاید از پس این امتحان ؟ معلوم نیست!

سلام بر شما

آفرین بر این توانایی !

شعر زیبا ، منسجم و دل انگیزی را سروده اید

بیان یک عشق پاک با زبانی پاک و البته شاعرانه

بسیار عالی است

تعجب می کنم از انتقادهای بعضی ها !

زنده باشید


سعید تاج محمدی
1392/12/5 در ساعت : 23:51:53
بسیار خوب خانم هاشمی
لذت بخش
سید علی احمدی
1392/12/6 در ساعت : 0:3:15
سلام
خیلی خوب بود.
البته از نگاه هم میشه عشق را خوند!!!
فاطمه بیرامی
1392/12/6 در ساعت : 12:48:2
رسوا تر از این شدن چگونه ؟!
زهرا آراسته نیا
1392/12/6 در ساعت : 20:31:47
عشق اگر که عشق باشد جاده اش بی انتهاست
خستگی را بر نمی تابد، یک نفس سوی خداست
احمد فرنود
1392/12/17 در ساعت : 23:54:29
درود سرکار خانم هاشمی

انصافا ردیف مشکلی بود اما از پس آن به خوبی برآمده اید احسنت.همچنین ضربه ی بیت پایانی عالی بود. در کل شعر زیبایی بود.با تشکر
بازدید امروز : 4,359 | بازدید دیروز : 11,772 | بازدید کل : 121,758,376
logo-samandehi