سلام بر شاعر محترم
ردیف شعر به شدت جدا افتاده از متن ، ساختار و بافت شعر است و در اکثر ابیات اضافی به نظر می رسد کلمه "معلوم "انچنان به به لحاظ زبانی ناجور افتاده است که وافقا روح و جسم مخاطب را آزار می دهد
عاشقم شد می رود تا پای جان ؟معلوم نیست
کلمات بدون هیچ شور و احساس روی هم سوار شده اند و عبارت "معلوم نیست" پایانی فاجعه آمیز فاقد هر گونه بار شاعرانه .
شعر بدلیل خالی بودن و عدم توجهش به جزیی نگری و تصویر سازی از تحرک و دینامیک خاصی برخوردار نیست
بعضی از ابیات را به لحاظ الگوهای شعری می توان این گونه انالیز کرد
عاشقم شد (کلی گویی فاقد منطق و تمهید اندیشی ،ادعایی دارای قدرت اقناع ضعیف )
می رود تا پای جان ؟(کلیشه ای ،کلی ،بسته ،تنها مزیت این پاره ان است که از حالت خبری به پرسشی تغییر مسیر داده است اما جواب به این سوال همین مقدار حظ ادبی را به هدر داده است )
خسته شد در راه اگر از عشق آیا ممکن است /کج کند راه خودش را ناگهان معلوم نیست
(تقدیم فعل و تاخیر قید بدون دلیل ،بکار بردن کلمه عشق که به گمان حقیر بدین شکل دیگر تهوع اور شده است )
یا اگر شیرین تری بر سفره مان مهمان شود /بر می اید از پس این امتحان ؟معلوم نیست
شیرین تری (حداقل در این شعر می تواند به همین واژه دل خوش بود چرا که حداقل یکی از حس های پنج گانه مخاطب را تحریک می کند اما عدم تناسب شیرین تری با سفره و پیدا شدن بی دلیل و ناگهانی سر کله سفره مان شعر را از دایره تاثیر گذاری به شدت خارج کرده است
این امتحان نیز همین گونه است کدام امتحان ؟بله شاعر می تواند بگوید امتحان اینکه ایا شخصیت سوم شخص مفرد این شعر در کشاش یک عشق مثلت سربلند بیرون خواهد امد و بر تعهد خود باقی خواهد ماند .بله می شود با یک منطق صرفا کل نگر و عقلانی به ژرف ساخت و درون اثر پی برد اما شاعر باید اگاه باشد که شعر با منطق منحصر به خودش که زبان و تصویر است در یافت می شود و نه صرفا با نیروی عقل کل نگر
من به این زودی نخواهم گفت از احساس خود /وقتی از اول مسیر عشقمان معلوم نیست
این بیت یک نظم کامل است با این واگویه ها هر گز مخاطب وارد هم ذات پنداری با شاعر نمی شود چرا که سطح شعر در مرحله ادعا باقی مانده است و هیچ رنگی از مدعی به خود نگرفته است
تا اگر رفت از غرورمن بماند چیزکی /تا بگویم من که گفتم آن زمان معلوم نیست
شاعر دلیل عدم بروز احساس خود را در این بیت با گزاره ای کاملا روایی بدون رنگ و بوی شاعرانه بیان می کند حسن تعلیلی در ان دیده نمی شود جز جمله ی معلوم نیست که به شدت به دلیل این که از نهاد خودفاصله گرفته است نا جور افتاده است
شاعر محترم اگاه باشند که مقوله شعر بسیار جدی است و صرفا با رعایت وزن و قافیه شعر تولید نمی شود
در دلم حتی اگر باشد کسی پنهان شده است /از نگاهم هرچه می خواهی بخوان معلوم نیست /
شاعر در مصراع اول این بیت جمله شرط و جزای شرط سست و اشکاری را اورده است که هیچ کمکی به شعر نکرده است فاصله معنایی بین جمله شرط و جزای ان باید فاصله ی معنا دار و پر کششی باشد در پایان شاعر تکلیفی را بر مخاطب و یا عنصری از شعر تحمیل نموده است بدون اینکه حداقلی از قدرت اقناع در ان وجود داشته باشد