موجی از شوق می آید به سپاهان برسد
یوسفی هست و قرار است به کنعان برسد
نکند دیر بیاید، نکند گم بشود
راه مشکل تر از آن است که آسان برسد
چقدر چشم به راهش بنشیند خواجو!
چقدر از غم دوری به لبش جان برسد!
باید از راه بیاید بدود در تن شهر
خون میان رگ خشکیده به جریان برسد
صوفیان صفوی رام مرامش بشوند
فیض جلفایی جامش به خُماران برسد
مات لطفش بشود دیده ی هر گردشگر
پیش پای هنرش تازه به دوران برسد
جشن باران و نسیم است، که می خواهد شهر
آب و جارو کند آنقدر که مهمان برسد
اشک بادام* در آمد، چقدر رفسنجان
به درختان خوشت پسته ی خندان برسد
بگذارید به تسکین حضورش برسم
بگذارید که این درد به درمان برسد
مربع
سمت مرداب خدا پشت و پناهت، امّا
قصّه ات جور دگر کاش به پایان برسد
* در پایین دست اصفهان در مناطق رودشت کشت بادام رایج است.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/5/18 در ساعت : 8:39:45
| تعداد مشاهده این شعر :
1324
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.