من طول و عرضت را به هر امکان نمی دانم
هم در نگاه یک ریاضی دان نمی دانم
مقیاس من از تو یکان است و گرم افسوس
این ابتدایی شد دبیرستان نمی دانم
پرواز کم دادی مرا چون بادبادکها
از کهکشان گفتی ولی من آن نمی دانم
گاهی دچار خشکسالی می شود خاکت
از آبهای خفته در کیهان نمی دانم
گفتی که روحت می پرد تا بی نشان یک آن
سنگم که جز پرواز برگردان نمی دانم
گفتی حسابت سالهای نوری است ای عشق
جز کعبه راهی دورتر ای جان نمی دانم
شیطان برادرهای من را کشت ای قاضی!
با متهّم آزادی از زندان نمی دانم
طردم مکن ظرفم کم است و علم توبسیار
با جهل خود داناتر از ایمان نمی دانم
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/5/18 در ساعت : 9:58:53
| تعداد مشاهده این شعر :
1096
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.