درود بر شاعر
غزلی زیبا وقابل تأمل از خانم عمار لو در این قسمت آمده که زیبایی های مخصوص به خودش را دارد
درد تو واژه را نمی گنجد باید امشب فراترم ببری
نذر دارم غم تو را قدری از لب چنگ و عود بنویسم
به نطر من این بیت از شاه بیت های این غزل است واوج درد شاعر برای ممدوح خود
درد تو در واژه نمی گنجد پس باید این درد را از زبان چنگ وعود بنویسم مگر اندکی تلخی ؟آن را بیان کنند
من هزاران بهار شمسی را در عزایت سیاه می پوشم
تا که از عشق در هوای شما با تمام وجود بنویسم
ودر ادامه هنوز شاعر می بیند که نتوانسته عمق درد خودرا بیان کند پس می خواهد هزاران سال شمسی سیاه بپوشد تا با تمام وجود از عشق او بسراید
بانو امشب که رکعتی از عشق رو به سمت بقیع می خواندم
سهم تو از زمینیان حتی سنگ قبری نبود بنویسم
این بیت نیز یکی دیگر از ابیات جاندار این غزل است ولی من اگر بودم مصراع دوم را این گونه می نوشتم
سهم تو از زمینیان حتی سنگ قبری نبود، بنویسم؟!
فکر می کنم اگر به این صورت بود بار عاطفی بیشتری را، با این نوعی تجاهل العارف کردن ،به خواننده انتقال می داد
وباز اگر من بودم دردوبیت اول ودوم کمی جابه جایی انجام می دادم تا چفت وبست آن محکم تر شود
دوست دارم که گیسوانت را به بلندای رود بنویسم
بگذارید پیش پای شما اشک را در سجود بنویسم
بغض خود را دخیل می بندم به کلون دری که در تو شکست
ماه بانو برای من سخت است پهلویت را کبود بنویسم
با آرزوی توفیق روز افزون برای این شاعر نیشابوری