خورشید شروع می کند خود ار از پشت کوهان ِ زمین
زمین معطر می شود به روشنایی
جوانه ای ،فواره می زند از خاک
شکوفه ای،می ترکاند پیله اش بر شاخه را
گنجشککی، راه می دود بر اسفالت هوا
دام ها ،علف ها را
آواز می خوانند
و چوپان، نت های نی اش را روی هوا می چیند.
(مَس می کشم به صورتم.
حس می کنم دو حفره ی جول.)
مشت وا می کنم.دو چشم پلک می زنند کف دستم،زغالی و فیلی.
دست می برم فرو کنم در گوش ها...
سنگی انگار دهانه ی غاری را بسته باشد.
در پاهایم صدایی می دود، تندِ فلفلی
مورچه ای، فریاد می کشد /به دوش
( پاهایت را بردار،پا کنده.ملکه دارد محوطه را قدم می زند)
همه چیز "به به" است
همه صداها"چهچه است"
(خورشید دارد انگار باطری اش می شود تما..
می رود شارژ شود.)
(آخ... اوخ... آآآآی ی ی جلو پات رو بپا پا گنده.
نزدیک بود،است، له کنی اَم.اَم.اَم. اَم .اما و اگر نیار برو کنار. ...
آخ... چه می کند چاله اینجا... .چراغ را کی کٌشت؟)
(دینگگگ... ماه چسبید به سقف آسمان.)
پلنگی می دود در زیر پلک شب
ماده شیری شیر میدهد شیر توله اش را
فیلی با فاصله ای گود فضا را فرسوده
جغدی جدا از جمع می جنبد /بر شاخه ای /میچرخد سرش چرخ فلک وار
آهویی هول می شود هول هولکی آب هورت می کشد
تمساحی ،سرسرکی سر میاورد بیرون و حمله می برد بر سر آهویی
می گریزد از سرنوشت مرگبارش ،او
شب،نفسس بالا نمیاید دیگر،
صورتش رنگ پرانده.عین سفیدی اناری کال .
خورشید شروع می شود از پشت کوهان زمین...