من آن خشکیده گلدانم که تنها مانده در خانه ت
هر از گاهی نگاهی کن به این خشکیده گلدانت
نگاهت عالمی دارد... خودت هم خوب میدانی
هنوزم شور میگیرند چشـــمانم زچشـــمانت
چوموجی خسته از دریا گریزانم مگر یکدم
سری آسـوده بگذارم بگریم روی دامـانـت
بیابـــانی ترینم...باغروری که ترک خورده
ازاین بهترچه میخواهی که محتاجم به بارانت؟
بیا ای ابر من باران نمیخواهم همینم بس:
که باشد سایه ات بالا سرم... جانم به قربانت
خداهم بیـــــــــخیال ما شده شاید دراین دنیا
وگرنه...بیخیال ای دل... کجارفتست ایمانت؟
مـِــدادا ! گریه های توست این اشعار بر کاغذ
که قطره قطره میریزند از ذهن پریشانت...
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/5/20 در ساعت : 19:16:18
| تعداد مشاهده این شعر :
1434
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.