فصل بهار انگار داغی بر جگر دارد
داغ پرستويی که آهنگ سفر دارد
داغ پرستويی که از بی مهری پاييز
صد زخم بی بهبود روی بال و پر دارد
با اينکه کم کم محو شد از خاطرات شهر
اما هنوز از حال همسايه خبر دارد
با دوستان خود چه خواهد کرد در محشر
او که چنين بر دشمنانش هم نظر دارد
قطعا قيامت جلوه ی قد قامت زهراست
وقتی سر خورشيد و دستان قمر دارد
آيات نصر از چشمه ی انگشت او جوشد
حيدر ميان فتح از کوثر سپر دارد
بعد از گذشت ماهی از بيماری مادر
شانه زدن بر موی دختر دردسر دارد
آشفتگی مجتبی اين روزها عادی ست
يک چشم سمت کوچه و چشمی به در دارد
تنها اميد بچه ها اين است تا مادر
از گفتن "عجّل وفاتي" دست بردارد
مجوعه ی درد است اما لحظه ی آخر
دلشوره از خشکی لبهای پسر دارد…
تاریخ ارسال :
1393/1/17 در ساعت : 14:12:14
| تعداد مشاهده این شعر :
598
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.