می نشینم به چارده محراب
ذره های وجود ِ من ، یا رب ! از شکوهت همیشه حیرانند
تا دعا می کنم زمین و زمان ، در صدایم نماز می خوانند
ربنا آتنانگاهت را ! پای ِ رفتن به سوی راهت را !
چند روزی که دست های دعا،روی این خاک سرد مهمانند
کاش با عشق تو بیامیزم ، از دل ِ خاک با تو بر خیزم
چشمه ی خشک مویرگ هایم ، تشنه ی خون ِ عدل و ایمانند
می نشینم به چارده محراب، چارده کشتی و دلی بی تاب
چارده سوره ، چارده آیه ، راویان تمام قرآنند
مثل عطر گل محمدی ات، هیچ عطری نمی شود پیدا
مثل آن یاس گم شده که هنوز ، باغ ها در پِی اش پریشانند
از لب ذوالفقار، شد آغاز ، ریخت بر طشت و رفت بر نیزه
همه ی جلوه های پیدایت ، در ترک های خاک پنهانند
یوسفت را به خانه برگردان ! بگذ ر از جرم نا برادر ها!
ماه ها ی غریب و بی سامان ، به امید حلول شعبانند
*
ذکر ِ سُبحان َ ربی الاعلی ، ریخته در سکوت شب بوها
سجده کن ! سجده کن ! ملائک هم ، پای سجاده مات و حیرانند
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/5/21 در ساعت : 5:42:25
| تعداد مشاهده این شعر :
1128
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.