« رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانه ی دل
خونین چو برگ شقایق، رنگین چو افسانه ی دل »
مستان صهبای صوفی، دُردی کشان صبوحی
رفتند و اینک تو ماندی، ساقی میخانه ی دل
مستند یاران و در پی، ریزند از جام خود می
بر خاک و گویند یاد آر، زان بزم شاهانه ی دل
در بزمی از خون و آتش، با بزم سازان دلکش
شاهد چه میبیند الا، پرواز پروانه ی دل
مخمور صهبای سقا، آماده باش و مهیا
یار صراحی به کف شد، مهمان دردانه ی دل
زان باده ی جادوانه، پیمانه ی جاودانه
در کش که ساقی نپاید، دیری به کاشانه ی دل
آن گه که پر می گشایی تا آستان حریفان
یاد آر این خاکیان را ، ای جان جانانه ی دل
1390.4.3
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/5/25 در ساعت : 15:55:18
| تعداد مشاهده این شعر :
1382
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.