ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



شلیک به خود
اپیزود/1
می خواستم درباره ی یکی ازرویدادها ومناسبت های فراوان اردیبهشت دوست داشتنی مطلبی بنویسم،روزفردوسی...روزخیام...روزجهانی تاتر...و...ولی قلمم پیش نرفت وترجیح دادم درباره ی پدرم که سالگرد فوتش همین روزهاست چند خطی بنگارم...) بله...اوخیلی اهل نصیحت ومنبررفتن نبود،منهای امورمذهبی که گفته هایش به من مکرربود،درمورد مسائل دیگر،یک بار...آنهم قاطع حرفش را میزد ووالسلام./یادم هست یک دفعه با قاطعیت به من گفت :یا زراعت یا تجارت یا قناعت !آخردیده بودمن همیشه سرم درلاک کتاب وشعروترجمه است،می خواست به من بفهماند"بی مایه فتیراست"ومن می دانستم که درست می گوید.اماآنقدرجوان وخام بودم ومغرورانه با گفته هایش برخورد می کردم که صدایم هم عمدا درنمیامد! حتا وقتی که مکررازآنطرف بام شتلپ می افتادم...پاگذاشته بودم جای پای ماریوس فقیربینوایان ویکتورهوگودربرخورد با پدربزرگش!با این تفاوت که پدرمن احترام مراداشت وهیچ گاه طوری رفتارنکرد که من چون ماریوس تهیدست با آن لهجه ی فرانسوی قشنگش ازخانه بزنم بیرون وپشت سرم راهم نگاه نکنم!فرارمن فرارازخودوخویشتن وموقعیت معرفتی واجتماعی ام بود!البته فراربی تعلقی شهری ازیک خانه خشت وگلی وآجری توکوچه های باران خورده ونمورکه بوی کاهگل وتاریخ قجر،تا اعماق شش هایت نفوذ میکرد با فرارفیزیکی ازخانه ی سبک گوتیک توکوچه های پاریس قرن نوزده آنهم باچشم اندازی ازبرج ایفل که درنگاه بالا وپایین می پرد،چندان تفاوتی ندارد،فرار،فراراست.تفاوت عمده سوژه است.هردوی ما(من وماریوس)فرارمان درواقع ازذات واقعیت بود نه ازسرشت پدری...بعد از این فرارخویشتنی آرزوکردم کاش جای ژارمیشل ژاربودم!اما نه... من کجا وآهنگسازی فیلم محمد(ص)،آرزوکردم حالا که مستقل وآزادم کاش جای آلن دلون بودم با آن رنوی پنج اش توفیلم" فراری" دهه ی هفتاد!البته من چندسالی بعد به رنوپنج مدل 63رسیدم اما به آلن دلون نه!چرا چون نمی شد !همین سختی ،منصرفم کرد!به ویژه بعد ها،کلی توذوقم خورد وقتی دیدم پیروموسفید شده!داشتم نادم می شدم،حالت تهوع داشتم،آرزوکردم همین "سهراب"باشم،تعمیرکاررادیوتلویریون که توخیابون جنوبی مغازه داشت.چنان باندی بست روی رنوی فسقلی من که تویوتا کمری ها چپ چپ نگاهم میکردند!تازه اهل ذوقم بود،کتاب کاشی های ساده مرا خوانده بود!!
اپیزود/2
حالا پدرت فوت کرده وتوزمان فوتش بالا سرش نبودی.آخرشیراز بودی وکارداشتی !دوستت" اوجی"توخانه اش درخیابان ارم شیراز داشت شعر"اندوه یادها"یش رابرایت می خواند!!بعدهم که مراسم تدفین تمام شد لیاقت نداشتی دوبیت شعرازآن همه ادعای شاعری برای سنگ قبرش بسرایی مثلا تو شاعرواهل ادب وهنرشده ای!چرا؟چون به شعرموزون مرثیه اعتقادی نداشتی!شب شعرها وکنکره هاوانجمن های ادبی رایکی دوتاشلنگ انداز می پری !یاسوارجاده هستی به سوی ایلام وکرمانشاه وسبزوارومیبد و...یا مثل کلاغ جیغ زنی آسمان رامیشکافی به سوی بندرعباس وتبریزوبوشهرو...خب بلیط مجانی،غذای مجانی،اسکان مجانی.. کیف مجانی...به علاوه ی احترام مفت ومجانی! که هنرمند قدربیندوبرصدرنشیند!خدارحمت کناد سعدی را که چه منظورها داشت وچه برداشت های پست مدرنی شدازکلامش.غافل ازاینکه اینها همه نان قرضی ست!فردایی که توشب شعروبرنامه ای اجرامیکنی باید میزبان مهمانانی باشی که میزبان توبودندوقتی به مهمانی اشان میرفتی!کارت راتکمیل می کنی ویکی دوکتاب هم به چاپ می رسانی باتیراژباورنکردنی سه هزارجلد!آخردوستان شاعروبزرگان فامیل وبروبچه های محل، یک دهم این تیراژهم نمیشوند. بقیه کتاب ها محکوم به خاک خوری اند تا...تا چه پیش آید.شاید گاهی به مهمانی دوست دوری بروی،چی بهترازیک جلد کتاب برای کلاس گذاشتن وپزدادن جلوکسی که نمی داندغزل رابا "ز"می نویسند یا با"ذ"!استفاده های دیگری هم می شوداز آن تتمه کرد،مثلا وقتی روی استیچ هستی ودارند به لج آقایان خودسر، برایت کف میزنندوهورامی کشند،تومجبوری به ابرازاحساساتشان پاسخ دهی ،چی بهترازاینکه یک جلد کتابت رادردست داشته باشی ودست هایت رابالا بگیری وهی تعظیم کنی که...تشکر ...شرمنده!یامی توانی چند جلدی ازکتاب هایت راهم امضا  کنی وبه شاگردها واعضا انجمن ،دوستان شاعرتواتوبوس وهواپیما هدیه می کنی،برگ سبزی ست تحفه ی درویش!والبته چه درویش رند ومدرنی!
اپیزود/3
حالا دوازده سال ازفوت پدرت می گذرد،دخترانت دارند بزرگ می شوند،جهیزیه که هیچ،اگرهمه ی کتابهایت رادرترازوی همین "علی"نانوای محله بگذاری یک قرص نان لواش ناقابل هم برای روکم کنی کف دستت نمگذارد..باورکن توباخته ای!اما توی کله شق هنوزهم مغروری.فهمیدی هنرچیست وهنرمند کیست ودنیات دست کیست وحساب وکتاب چیست؟... وناظم ونظمی درتوالی نسلهاست،اما به روی خودت نمیاوری !آخرگریبانگیری شعری کاردستت داده است.چند کتاب چاپ کرده ای،چند تایی دیگرهم می چاپی،مبدع شعرژورنالیستی لقب میگیری و...آب ازآب حوض کدرنقاشی مدرنیته روزگارتکان نمی خورد!روزجمعه دچارنوستالژی میشوی،دلتنگ...دلتنگ...دلتنگش می شوی ،یادت به پدرت می افتد که حرفهایش گل وگوهربود.یادت می اید که جمعه های آخرعمرش بعدازآنهمه درد ورنج ،بهت می گفت پسرم عصرجمعه ای دعای سمات یادت نرود،آخرتوجوانی وقلبت پاک است پدر را هم دعا کن..آخ دارم آتش می گیرم ،دعای سمات رابازمی کنم می گذارم روبروم..می خوانم...شگفت زده می شوم،خاک برسرمی شوم،این دعاکه مهندسی کلمات وموسیقی وهارمونی اش ازتمام شعرهای توزیباتراست!به دوست شاعرم  اخلاقی زنگ می زنم،حرفم راتایید می کند وتنها یک جمله می گوید:ادعیه ی رجبیه رانگاه کن،ومن نگاه می کنم یکی ازآنها، به تمام شعرهای شارل بودلرفرانسوی که بت ادبیاتی من بود وکتاب شاهکارش "گل های اهریمنی"می ارزد!...
اپیزود/4
راستی من کجا بودم؟دنبال چه می گشتم؟ماریوس فقیرمن کی غنی می شود؟
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1393/2/31 در ساعت : 10:50:12   |  تعداد مشاهده این شعر :  1050


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

نام ارسال کننده :  y     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
به سایت ادبی شعردری دعوت هستید و اگر میخواهید با شاعران بزرگ ایرانی معرفی شوید درین سایت حتمی ثبت نام کنید http://sheredari.ir
وحید ضیائی
1393/2/31 در ساعت : 11:43:22
در غروب بت شعر ، خدایان نثر فرمانروایی شان را آغاز خواهند کرد ... مممنون و بسیار لذت بردم .
سید محمد آتشی
1393/2/31 در ساعت : 21:34:33
ممنونم وحید جان
می شنوم ومی خوانمتان
سربلند باشید
مجید مه آبادی
1393/3/2 در ساعت : 8:31:44
سلام جناب آتشی عزیز

روح پدر بزرگوارتان شاد
سید محمد آتشی
1393/3/2 در ساعت : 19:49:54
سلام ممنون مجیدجان

کارهایتان رادنبال میکنم

یکی ازاولین شعرهایی که دراین سایت ترجمه کردم شعرشما بود

موفق باشید
وحیده افضلی
1393/3/3 در ساعت : 11:57:34
چقدر زیبا نوشتید و چقدر لذت بردم
سید محمد آتشی
1393/3/3 در ساعت : 12:53:46
سلام وتشکر بانوی شعر
کارهایتان را دنبال می کنم
موفق باشید
دکتر آرزو صفایی
1393/2/31 در ساعت : 15:9:4
درود نیک مهر
مدتی بسیار است که نی ستیدبراستان آرزوی بهروزی دارم
زنده باشید

سید محمد آتشی
1393/2/31 در ساعت : 21:31:0
تشکر بانوی شعر
هستم در خدمتتان
موفق باشید
سید فضل الله طباطبایی
1393/3/23 در ساعت : 18:50:35
با سلام .
درود خداوند بر شما
از خواندن نثر زیبایتان محظوظ شدم .
سید محمد آتشی
1393/3/23 در ساعت : 23:23:56
سلام
تشکرشاعربزرگوار

ابراهیم لایق برحق
1393/3/3 در ساعت : 19:41:0
سلام
کار زیبایی کردید که ذکری از ایشان آوردید
خدایشان رحمت کناد
جایشان نزدتان خالی است. سبز باد.
و دعای مستجابشان در حقتان هماره
سید محمد آتشی
1393/3/3 در ساعت : 23:54:25
سلام وتشکر
موفق باشید
حمیدرضا اقبالدوست
1393/2/31 در ساعت : 17:6:29
درود قربان روح پدر شما و همه ی رفتگان شاد /از متن زیبایتان لذت و استفاده بردم که درد مشترک بسیاری از ماهاست که سالهاست ویروسش به جانمان رخنه کرده است خوشبختانه بدخیم نیست و گاهگداری شیرین هم می شود /پاینده و پیروز باشید
سید محمد آتشی
1393/2/31 در ساعت : 21:33:14
ممنونم
کارهایتان را دنبال میکنم یکی دوتا ازکارهای خوبتان را هم ترجمه کردم تا فرصت مناسبی عرضه کنم
موفق باشید
احمدرضا قدیریان
1393/3/3 در ساعت : 20:58:6
سلام بر دوست ارجمندم
سیدمحمد آتشی عزیز
نوشته بسیار زیبایی بود. خواندم و لذت بردم و آرزو کردم بیشتر از شما بخوانم.
سلامت و سعادتمند باشید.
مشتاق دیدار.
سید محمد آتشی
1393/3/4 در ساعت : 0:3:11
سلام بر استاد عزیزوبزرگوار
تشکر از لطفتان
بابت همه ی خوبی هایتان بابت صفحه ی ادبی نشریه معصوم سرو مدیونم و قدر دان

حلالم کنید بابت همه ی کوتاهی ها و نرسیدن ها
خیلی چیزها حیف شد!سرو...انجمن...وجمع ما و عزیزانی که الان نیستند
علی‌رضا حکمتی
1393/3/1 در ساعت : 10:39:35
دوست سالهای دور
جناب سیدمحمدآتشی
سلام
نوشته هایتان مانندشعرهایتان خواندنی اند.
ارادتمندمازندرانی شما:
علیرضاحکمتی
سید محمد آتشی
1393/3/1 در ساعت : 10:48:50
تشکرعلیرضا جان
دیدارشما هم برای من آرزوشده است
15سالی هست ندیدمتان ...اخرین باربندرعباس بود یادتان هست که؟
راستی یادصفحه ی ادبی جوانان بخیر...جوانان دهه ی هفتاد و هشتاد
بازدید امروز : 598 | بازدید دیروز : 8,233 | بازدید کل : 122,956,991
logo-samandehi