یک شعر قدیمی
اون اوایل غزل گفتنم که تقریبا 2 سال پیش بود ، لحنم کاملا قدیمی بود و از مهرماه سال 92 به لطف استاد عزیزم سرکار خانم نیره کاشی تونستم لحنم رو امروزی کنم .
ممنونم ازت :)
دل کوچک . . .
در دل کوچکت از غم ، خبری نیست که نیست
و همین پاکی دل ، در دگری نیست که نیست
از شبی که دل من بسته به زنجیر تو شد
از همان شب دگر اینجا ، سحری نیست که نیست
از همان شب همه ی هستی من نام تو شد
می برم نام تو را ، دردسری نیست که نیست
از همان شب نگرانم که نگاهم نکنی
عشق . . . فریاد بر آور ، خطری نیست که نیست !
از همان شب دل من ، دلخوش چشمان تو شد
در دل غمزده ام رهگذری نیست که نیست
گر تو باشی دل پر عشق من آرام شود
دگر از شیطنت من اثری نیست که نیست !!
دل تو همچو نگاهت پر از امید و صفاست
در دل کوچکت از غم ، خبری نیست که نیست
نفیسه محمدنژاد
تاریخ ارسال :
1393/4/6 در ساعت : 14:11:33
| تعداد مشاهده این شعر :
742
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.