گفتی حتی اگر فاصله بگیری هم با توام.
گفتی به هر قیافه که باشی مال منی. مال توام
گفتی نیمه شب بیا حتی اگر دکان ابرها بسته باشد و گریه تمام شده باشد
تو گفتی و من قطره قطره تردید شدم. چکه چکه شک
من دلتنگم و هنوز آن نیمه شب را نیاورده ام که با تو کل بکشم این همه بغض را
هنوز نرسیده ام که بشکنم سکوت تمام دردهای جهان را
که فراموش کنم لباس زمین تنم نیست... هست.
من سردم است و هنوز تو نتابیده ای بر پنجره های نیمه باز نگاهم.
من سردم است و تو دیر کرده ای تا من نرسم.
من سردم است و تو برف باریده ای تا گمت کنم. گمت کرده ام...
این گناه من نیست کوتاهی زمین است نه قامت من.
از تو کنده ام که با تو پیوندی سیب های اشتباه تو باشم بگو بالای کدام ماه نشسته ای
پشت کدام ستاره ی شکسته و در حال سقوط.
دست کدام یقین بدهم خود را تا تو بیاورد .... تا... تو...تو...تو....
باز کن سر حرف هایت را... نمی دانی چقدر تهی ام از کلمات آغوشت