ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



غزل : " زخم و نمک "

 

زخم و نمک

 

زمستان سیاهی گشت و گُم شد دست یاریها

به نان خشک راضی گشته ام مثل قناریها

 

چه خاک است این که تا خواهی سری بر خشت بگذاری

نمک بر زخم تو ریزد صدای چرخ گاریها

 

در این باغی که می سوزد شکوفه از یخ و سرما

چه باید چید در میزان بجز از شرمساریها

 

چو عیسی خون ما یک خُم شراب شام آخر شد

چه مستیها بپا کردند این بی سر حواریها

 

شکست آن خُم که می نوشید از آن می منوچهری

به خاک افتاد آن جامی که جم را داد یاریها

 

در این شهری که مُزد شعر را در گور می گیری

پس از مرگت که خواهد داد شاعر ، مُزد قاریها

 

هوای شاعری بگذار و بگذر زین دُهُل زیرا

چه شرحی می توان داد از خماری در خماریها

 

فروغی نیست در این شهر و با فانوس می گردم

میان کوچه های خسته از چشم انتظاریها

 

دریغا سایه ها رفتند و آن همسایه ها آوخ

چه سودی جز زیان دارد دگر این همجواریها

 

به دور از شهریاران ساکن ویرانه ای هستم

 

که از ری تا خراسان شهره شد در شهریاریها

 

کجا دانی چه می بینم در این شبهای بی اختر

خزان بی شرابی هست و بی اخگر بخاریها

 

ندارم روز خوش یک روز در خاطر که در معنی

چو شمعی سوختم یک عمر در شب زنده داریها

 

کدامین بند خواهد بست دلها را به یکدیگر

اگر عشق است پس عشق است این بی بند و باریها

 

هزاران راز را خواندم " رضا " امّا ندانستم

چه ذوقی می برد دیو از چنین آیینه کاریها 

 

رضاپارسی پور

************************

از وبلاگ - باغ باران -

http://www.baghebaran.blogfa.com/
لینک مطلب ارسالی :          http://www.baghebaran.blogfa.com/post-324.aspx                                     

 
کلمات کلیدی این مطلب :  غزل ، : ، " ، زخم ، و ، نمک ، " ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/4 در ساعت : 4:48:9   |  تعداد مشاهده این شعر :  1127


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 4,159 | بازدید دیروز : 12,771 | بازدید کل : 121,746,404
logo-samandehi