چند وقت است نگاهم به همه بد شده است
بس که بد پشت بد از زندگیام رد شده است
این بهاریست که سرتاسر باغش زرد است
غصهی داغ بزرگیست تمامش درد است
یک وجب خاک، کمی آب، تمامش این است
شرح این واقعه در مثنویام سنگین است
حرمت آینه در حملهی نیرنگ شکست
در گلو حرمت هر ذرهی آهنگ شکست
عدهای فکر قمارند، قماری دیگر
در پی مسخ بهارند، بهاری دیگر
خون انسان ز سرانگشت خبیثان رفته
آبرو از شرف و حرمت انسان رفته
شرح این قوم پر از خون، پرِ این بازیهاست
غزه خود یک سند زندهی کین تازیهاست
"ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری"
این طرفها که کسی نیست چرا میگذری؟
گوش تا گوش پر از مادر تنها شده است
فصل آغوش پر از مادر تنها شده است
تشنهام تشنهی یک جرعه، شرابی باید
این سوالیست که دارم، وَ جوابی باید
واقعا شرح هولوکاست همین نیست رفیق؟
آنچه گفتند چنان است، چنین نیست رفیق؟
آسمان سرخ، زمین سرخ، زمان میسوزد
یک وجب خاک میان دلمان میسوزد
آه ای قوم به حج رفتهی خوابآلوده
دین فروشان حرامیِ شراب آلوده
ننگتان باد که اینگونه مسلمان کشتند
باز در دین شما بوذر سلمان کشتند
غزه ننگیست به پیشانیتان شرم کنید
وای از اسم مسلمانیتان شرم کنید
تف به شورای فلان، جامعهی انسانی
که چنین مادر و کودک شودش قربانی
میرسد قصه به آنجا که به باور برسد
جمعهای آید و آن یار به یاور برسد
زهر این قوم به کام خودشان میریزد
غزه از آتش این معرکه برمیخیزد
"امیر نظامدوست"