سلام
چارپاره خوبی خوندم
از اون دست کارهایی ه که ظرفیت حرف و نقد رو داره
1.درمورد مفهوم شعر ،اینکه بگردیم و یه بیتو پیدا کنیم و بعد بگیم با بقیه شعر نمی خونه کار چندان جالبی نیست .
در شعر باید به یک اندیشه و مضمون کلی رسید مثلا فقر. جنگ . غربت و...
که معتقدم این فضا در کلیت کار جاری بود
از طرفی چون قالب چارپاره س تغیر موقعیت و فضا پذیرفتنی تره.بطوریکه ما در یک بند وارد حیاط میشیم و در بند بعد توقطاریم
2.در بیت 3 بنظر میرسه باید اینطور میومد که حرف زیاد مونده (حرفی که سرشار از سکوته)اما سوت قطار نمیذاره
واینکه مصدر (رفتن) بیشتر برای ضربآهنگ شعر اومده..
3.ترکیب سازی در شعر امروز جایگاهی سستی داره
نمازِ حاجت چشمم /مردمک چشم های من/تلخی بینهایت/انزوای گلو
که علاوه بر سنگینی بیت ،شاعر رو هم تنبل میکنه تا با آوردن ترکیب چندان خودشو در خلق مضمون و تصویر به زحمت نندازه
4.دارد اتاق، رنگ خداحافظی ولی
این قاب عکس، ذهن مرا ول نمیکند
بیت قشنگیه،اما در مصرع دوم کلمه ی (ذهن)خوش ننشسته و مضمون رو کمی محدود کرده
5.مردمک چشم بنظرم حشو باشه
برخلاف رفتن اولی ،رفتن در این بیت خیلی خوب اومده و تضادی که با نشستن داره جالبه
6. بنظرم در انتها با آوردن شاخه نباتی که تلخ بوده،نهایت درد رو خواستید بیان کنید ،اما بر باد دادن اینجا چه نقشی داره؟
دارد اتاق، رنگ خداحافظی ولی