ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



غرغرستان

غرغرستان
توي اين مملكت همه هميشه دارند غر مي زنند.بچه كه هستند ازدست بزرگترها غر مي زنند.بزرگ كه مي شوند از دست بچه ها غر مي زنند.زنها از دست مردها .مردها از دست زنها.تابستان از گرما.زمستان از سرما.باران بيايد .غر مي زنند .نيايد باز هم غر مي زنند.برف بيايد .مي گويند باران خوب است .باران بيايد انتظار برف را مي كشند .پياده ها از دست سواره ها.سواره ها از دست پياده ها.توي ايستگاه اتوبوس و تاكسي .توي صف نان و شير .
مخاطب هم ديگر جايگاهي ندارد .انگار اصلا از روز اول نبوده است .هيچ وقت هيچ كس از هيچ چيزي راضي نيست .نه از وضع مملكت .نه از كار و كاسبي .نه از دست بچه ها .نه از همسايه ها.نه از وضع اب و هوا .دارا و ندار هم ندارد .همه بلاخره كسي را دارند كه از دستش غر بزنند .مادر از دست بچه هايش.مرد از دست زن و بچه اش.بچه ها هم از دست همه.معلم .مدير .فراش.بقال .حالا شايد اين وسط سالي ماهي يكبار لبخندي را هم بر لبي ديديد.اما مبادا گولش را بخوريد .به خصوص وقتي كه از تقابل دو نفر به وجود امده باشد .سلام مي كنند و هي تعارف تكه پاره مي كنند.حتي اگر درجه ي تبشان چهل هم باشد .در جواب ان يكي مي گويند .خوبم خيلي ممنون.سايه ي عالي مستدام.ول كن معامله هم نيستند.و يا مثلا روز ختم مادرت با ان همه اندوه بايد يك لنگه پا دم  د رمسجدمثل شاخ صنوبرسيخ به ايستي و هي تعارف تكه پاره كني ومدام تعظيم كني واحترام بگذاري.مبادا يكيشان از دستت در برود.وگر نه مردم ميروند و پشت سرت صفحه مي گذارند كه ابرو داري هم بلد نبودند.انگار نه انگار كه تو داغ داري و دلت گرفته .تازه بايد صلات ظهر جمعيت را از دم در مسجد سوار كني و ببري توي رستوران پياده كني كه دلي از عزادر اورند كه چه بشود .حالا اگر يك وقتي خدائي نكرده .مثلا  دوغ يادشان رفته باشد .و يا زبانم لال خلال دندان .كه ديگر تازه كارت در امده.مادر بيچاره ات اگر مي دانست كه تو اين جوري توي دردسر مي افتي اصلا هوس مردن نمي كرد .يا مثلا يكي در خانه ات را ميزند .اتويت توي برق است .غذايت روي گاز است .بچه ات هم دارد گريه مي كند. سرت هم درد مي كند .هيچ چيز قابل خوردني هم توي خانه نمانده .انوقت هي تعارف مي كني كه .اوا اين طوري كه بد است .بفرمائيد تو .اگر نيائيد بدم مي ايد .كلبه درويشي است .قابل شما را ندارد .در حالي كه توي دلت داري خدا خدا مي كني كه زودتر شرش را كم كند و برود .و از ان طرف هم او با اين كه مدام مي گويد كار دارم و بايد بروم .باز دو ساعت مي ايستد و هي حرف مي زند . نه مي ايد تو و نه مي رود .تو هم با لبخندي بر لب همان طور ايستاده اي و زبان نداري كه بگوئي .با با من هزار تا كار دارم و در را ببندي و بروي تو .اما همين كه پايش را از در بيرون گذاشت تا ده روز بعد پشت سرش حرف مي زني و ادايش را در مي اوري.پيش دكتر كه مي روي منشي اش غر مي زند كه اگر اين دفترچه مال شماست چرا عكسش هنوز جوان است .چرا خودت پير شده اي.دكتر كه مي بيندت .غر مي زند كه دير امده اي .مي خواستي الان هم نيائي .مرض كار خودش را كرده .اصلا چطوري تو هنوز زنده اي. چرا پس نمرده اي.بايد جراحي شوي.روز موعود شوهرت دارد غر مي زند .چون خرجت زياد است .بچه ات غر مي زند .چون انروز امتحان دارد .دم در نگهبان بيمارستان غر مي زند .چرا زود امده اي .دم بخش غر مي زنند كه چرا دير امده اي. پرستار غر مي زند كه جا براي تو نيست .مريضها غر مي زنند .چون جايشان را تنگ كرده اي. تختت را چپانده اند وسط انها .همه جا بوي دارو مي ايد .و مريضي و درد و غر .براي عمل اماده ات مي كنند .لباس عوض مي كني .لباسها ي بيمارستان پاره و پوره است . هر كدام يك عيبي دارد .يا تنگ است .و يا گشاد است .دم پائي هم نيست .پاي برهنه راه مي افتي وغر مي زني .اتاق عمل پر است .بايد بروي اخر صف .توي نوبت .و غر بزني .چند ساعتي مي گذرد .همه را يكي يكي چاقو كاري مي كنند تا نوبت تو هم مي رسد .از در و ديوار اتاق عمل غر مي ريزد .بوي سلاخ خانه ي شماره ي پنج مي ايد .پشيمان شده اي و داري قدم به قدم به سمت در مي روي كه يكي ناگهان در را مي بندد.مي خابانندت روي تخته اي كه اسمش تخت عمل است .و نور را مي اندازند توي تخم چشمت .داري كور مي شوي .انها قلت مي دهند اين طرف و ان طرف و غر مي زنند .خسته اند .و ديگر حال ديدنت را هم ندارند .چه رسد به مداوايت.پس هي غر مي زنند. .انقدر شل و سفتت مي كنند تا اخر سر با يك امپول بيهوش مي شوي .انها هنوز دارند غر مي زنند .پاره پاره ات كه مي كنند .غر مي زنند .خونت كه بند نمي ايد .غر مي زنند .قلبت كه درست نمي زند .غر مي زنند.جانت كه بالا مي ايد .غر مي زنند .
فشارت كه پائين مي رود  .غر مي زنند. ..ناگهان ميبيني كه سبك شده اي .و داري از ان بالا انها را نگاه مي كني .چقدر حقير و قابل ترحم شده اند .چقدر غر مالي اند .شوك ات كه مي دهند  غر مي زنند .ملافه را رويت مي كشند و غر مي زنند .از اتاق بيرون مي روند و غر مي زنند.توي راه تا سرد خانه هنوز صداي غر مي ايد .توي راه گورستان .توي شور خانه .حتي پيرمرد گور كن هم دارد غر مي زند .چون خاكش خيلي سفت است .تو را خابانده اند ان تو و دارند خشتها را مي چينند رويت .كم كم صداي غر دور و دور تر مي شود تا به كل ديگر ان صدا را نمي شنوي  و بلاخره سكوت همه جا را فرا مي گيرد .جمعيت از هم مي پاشند و هر كسي به راه خودش مي رود همه مي روند پي كارشان.هيچ چيزي تغيير نكرده .فقط كمي خاك زير و رو شده .و  تو ميبيني كه به همين زودي دلت تنگ شده وگريه ات گرفته.براي زندگي . نه . براي بچه ها .نه .براي خانه ات .نه. .كاش ميشد براي يك بار هم كه شده .دوباره ان صدا را بشنوي .صداي غر را .اين پائين بدون غر چطورمي شود مردگي كرد اخر .نه . اصلا شدني نيست. .پروين برهان شهرضائي ..بهار 85

کلمات کلیدی این مطلب :  مملکت ، ایستگاه ، اتوبوس ، تعارف ، صنوبر ، منشی ، موعود ، امتحان ، ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/6/3 در ساعت : 18:12:8   |  تعداد مشاهده این شعر :  905


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 2,244 | بازدید دیروز : 16,528 | بازدید کل : 122,975,165
logo-samandehi