سلام بر شاعر سپید اندیش سپیدارهای بلند جناب استاد علی پور عزیز
کسی که در جوانی عاشقانه هایش را با نار" مهنازها" می سرود و
سنگ برمي داشت و
از توي حياط خودشان
روي حلب آن ها مي زد ...... و نه شیروانی آن ها
تا دست پاچه به ايوان بيايد و
فقط نگاهش كند ...كند...كند و
حالا "سنگ تفنگش" که با همه ی خاطرات عاشقی اش گره خورده را به جوان روی بوم
نقاشی اش می دهد ......تا به حلب معشوقه اش ( که ظاهرن به سوریه مهاجرت
کرده ) سنگ بزند اما.......
اخبار ساعت چهارده
از عمليات انتحاري اي
كه روي بوم نقاشي
ناتمام مانده بود خبر مي داد
من که با این برداشت دست و پا شکسته ام واقعن از این همه زیبایی و صور خیال به وجد آمدم و لذت بردم .دست مریزاد
----------------------------------------------------------------------
سلام آقا مصطفا عزیز
از مهربانی همیشگی شما و لطف بی دریغ شما سپاس گزارم .
موفق باشید .
با احترام _ خودکار کم رنگ