از بوی تو گلدان لبِ تاقچه جان می گیرد
وقتی که نباشد نفست ، رنگ خزان می گیرد
با های نفس های تو لرزید دل پنجره ها
عمریست که این پنجره از تو ضربان می گیرد
چون باد به هر باغ برد بوی قدم های تو را
آهسته به آهسته طراوت جریان می گیرد
هرگز نشود دور هوایت ز من و پنجره ها
حتی غزل سادهء ما را نگران می گیرد
با هر نفست بادِ جنون آید و سرچشمهء خون
می جوشد و رگ های تنم را هیجان می گیرد
دستت چو بزد شانه به گیسوی ، زبانم بگرفت
چون از نفس شانه به مستی هذیان می گیرد
هر آینه این جاذبه ء عطر تو می برد مرا
دل ، عطر نفس های تو را با دل و جان می گیرد
تاریخ ارسال :
1393/7/5 در ساعت : 13:50:55
| تعداد مشاهده این شعر :
5599
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.