زمان زمان غریبی ست بی گمان بی بی
شبیه کوچ پرستو از اسمان بی بی
و یاد آن همه رویای کودکانه بخیر
در انزوای نفس گیر این زمان بی بی
چقدر حوصله هامان شبیه دریا بود
و دشت خاطره هامان کران کران بی بی
صدای مشک تو ما را به آسمان می برد
به کوچه کوچه ی شیری کهکشان بی بی
در این دورغ دروغی که ما نفهمیدیم
چه زود دیر شد انگار ناگهان بی بی
نخورده آش کسی را چه ساده تاول زده
دهان بسته ی ما باز همچنان بی بی
بیا به یاد همان روزهای بارانی
بخوان برای دلم باز هم بخوان بی بی
شوروجه های نگاهم هنوز مجنونند
برای دامنه، قله، پرندگان بی بی
برای چشمه ی لیلی، برای دیدن ... آه
برای آنچه که دیگر نمی توان بی بی
بگیر دست مرا تا به دشت برگردیم
که کارد می رسد آخر به استخوان بی بی
بیا که باز ببینی تو را بهانه کنند
تنورهای گِلی سفره های نان بی بی
شوروجه ی با لا و پایین: نام دو روستا از توابع سرخس است که چشمه ای به نام چشمه ی لیلی آب آشامیدنی این دو روستا را تأمین می کند.
موسی عصمتی