تقديم به جوان سبزي فروش (محمد بو عزیزی) تونسي كه با خود سوزي باعث بيداري جهان عرب شد.
مرد گاري كش اندوه بسوزان خود را
مثل تبدارترين كوه بسوزان خود را
تا كه تكرار غم انگيز سياوش بشوي
آخرين تير رها گشته ي آرش بشوي
مرد گاري كش تاريخ غم افريقا
با تو بر پا شده اما علم افريقا
از ته كوچه ي اندوه كمي دور بزن
باز اي شعله ور اي كوه كمي دور بزن
تا كه يخ بسته ترين كوه قدم بردارد
يك نفر بعد تو شايد كه علم بردارد
تو بسوزان كه كمي شعله به خرمن برسد
دست اين قافله را سنگ و فلاخن برسد
خوابشان دير زماني ست كه سنگين شده است
حربه ي آخر شان نغمه ي آمين شده است
كعبه ، مأمور فرامين ابوسفيان است
دين اين قوم همان دين ابوسفيان است
از عبادت كه به جايي نرسيدند عزيزژ
از دعاها به خدايي نرسيدند عزيز
مرد گاري كش اندوه بسوزان خود را
مثل تبدارترين كوه بسوزان خود را
تا كه از كاسه ي گاري تو غم بردارند
با تو ،با گاري تو ، باز قدم بردارند
مصر مشتاق قدمهاي تو شايد بشود
حال فرعوني يك عدّه كمي بد بشود
تا بدانند سرانجام ، سرانجامي هست
زير خاكستر اين معركه ، اسلامي هست
تا بدانند سرجام كسي مي آيد
(كوزه بردوش,مسيحا نفسي مي آيد)
کوزه بردوش,کسی از تب حج برگشته
از خدا گونه ترین فصل فرج برگشته
کوزه بردوش,دل از شور غدیر آکنده
کوزه از آینه و نور غدیر آکنده
كوزه بردوش,علی گونه و بي حد,آبي
كوزه بردوش,كسي مثل محمد,آبي
موسی عصمتی