ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



محکوم
تقدیم به دوستان نابینا
به بهانه 23 مهر

در جاده ای تاریک
با ستارگانی خاموش
محکومم
که عینک دودی بزنم
و عصایی به دست بگیرم
تا
پانزده اکتبر هر سال
روز نامه ها مرا
باخطی بر جسته بنویسند
                               ******
محکومم
که عقاب های چشمانم
به لانه برنگشته باشند
و گنجشکان
در جای خالی آن ها
تخم بگذارند
و مرثیه بخوانند
برای
پرهایی که ریخته است
برای
عقاب هایی که دیگر نیست 
                                                  *****
 
محکومم
به چاله های شهرداری
با دست و پای زخمی
در نزدیکی خیابانی که
از چاه های عمیق شهردار
رونمایی میشود
***
محکومم
به سر شکستگی
در مقابل داربست ها
وقتی راه که نه
دارِ مرا بسته اند
و من
با سیلیِ  دار بست ها
صورتم را سرخ میکنم  
***
 
محکومم
به  عصایی که سفید است
و حال اژدها شدن ندارد
و گاهی
درگذر از جوی حقیر
رو سیاه میماند
***
محکومم
به ایستادن طولانی
کنار خیابان
وقتی که عجله ام
زیر سر هیچ شیطانی نیست
 
محکومم
دوچرخه ی توی پیاده رو را
جعبه ی جلوی مغازه را
تنه بزنم
بیندازم
دو بار عذر بخواهم
دو بار
کوری
مگر نمی بینی
را لبخند بزنم
                          *******
محکومم
روزه ی سکوت بگیرند
بعضی ها
وقتی از کنارم می گذرند
و
در فلکه ی راهنمایی
سوال هایم
از رهگذران عجول
به مقصدی نرسد
محکومم
چهره ی مادرم را
از یاد برده باشم
و
عکس معصوم دخترکانم
از آلبوم خاطراتم
برداشته شده باشد
و من
محکومم
که محکوم بمانم
بی هیچ تجدید نظری
به جرمی که
نمی دانم
و به گناهی که...

موسی عصمتی
کلمات کلیدی این مطلب :  محکوم ، موسی عصمتی ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/7/21 در ساعت : 21:11:54   |  تعداد مشاهده این شعر :  492


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

حسین نبی زاده اردکانی
1393/7/22 در ساعت : 23:34:31
سلام شعر غم انگیز شما را خواندم و ظاهرا این شعر از زبان بینایی است که نابینا شده و به یقین دردش از نابینای ماد زاد بیشتر می باشد.
محکومم
چهره ی مادرم را
از یاد برده باشم
و
عکس معصوم دخترکانم
از آلبوم خاطراتم
برداشته شده باشد
محمدمهدی عبدالهی
1393/7/22 در ساعت : 19:33:32
سلام و عرض ادب برادر بزرگوارم
درود بر شما
پيروز و سربلند باشيد
بازدید امروز : 6,566 | بازدید دیروز : 20,496 | بازدید کل : 121,714,322
logo-samandehi