آن طرف ها زمین پر از مین است ، تا که چشم تو می تواند دید
آی سردار ! جان من برگرد، گوش تو خواهش مرا نشنید
می گریزی ز خاک خاموشان ، وز همه آسمان فراموشان
گنج هایی ز استخوان و پلاک ، بار دیگر تو را به جبهه کشید
هرگز از یاد من نخواهد رفت، روز قبل از خزان ، خزان شده بود
نخل ها در شراره ها می سوخت ، خون اروند بس که می جوشید
لشکر پر شرارت شیطان ، از زمین و زمانه می بارید
در همه لحظه های ناب نبرد ، قلب آیینه عاشقانه چکید
تار و پود تنت ز ترکش ها ، آهنین کرده بود عزم تو را
خون سرخ سر سیاووشان ، در عروق تو نور می بارید
بانگ بارانی دعاهایت ، کوه ها را به رقص می آورد
ای گره خورده خون تو با عشق ، هر چه از دشت رفته تا خورشید
روح آرش ! نژاد بارانی ! مردمان کویر منتظرند
آی سردار ! جان من برگرد ،قامت دخترت ز غصه خمید
پنجه در خشم موج های خلیج !، سنگر از انفجار موجی شد
موج بیسیم تا ثریا رفت ، موج جمعیتی که می غلتید
آن نگاهت هنوز شعله وراست ، اشک خردل به گونه ات جاری ست
همدم توست تاب تاول ها ، سینه ای آشنا به سوز اسید
خوان هشتم شدی تو خاکستر ، شعرهایم به گریه افتادند
آسمان ها ترانه سر می داد، زان که ققنوس سوی لانه پرید
آن طرف معبری ست رو به بهشت ، ارتفاعی که تا خدا جاری ست
خاکریز از گل شقایق پر ، رو به پرواز چفیه های سفید
از ستون ستاره جا ماندیم ، مبتلایان میزها ماندیم
جام اروند نوش جان تو باد ، در ضیافت سرای شعر شهید