این روز ها که مداحان آن چنانی چهره ی انقلاب بی نطیر ترین مرد تاریخ را با شعر ها وحرکاتشان زیر سوال می برند وجود این گونه شعر ها غنیمتی است که باید قدردان شاعرش بود
دراین غزل هیچ رد پایی از اذبیات آنئ چنانی نیست
ادبیاتی که خودرا سک کوی زینب معرفی می کنند نعوذ بتالله انگار حضرت زینب چندین سگ را نگهداری می کرده که اینان یکی از آن سگ هایند!!
در باره ی دست های قطع شده ی جناب ابالفضل تا حالا توصیفاتی شنیده ایم که در خور این دست های الهی نبوده ولی دراین بیت
دستی که تو باشی، خود دریاست، همه نور...
انگشت به انگشت، همه جزر و مدی ... دست !
غیر از شکوه وعظمت چه جیزی می توان دید
دستی دریا را به نور تبدیل می کند ود هر بند آن جزر ومد دارد که می تواند موج بیافریند وبر چهره ی نا مردمان نامرد کربلا شتک یزند
تو دست اباالفضلی و رگ هات غیورند
هر لحظه پر از نغمه ی "حیدر مدد"ی ... دست!
واین بیت نیز گویای همان غیرت مندی نامدار ترین با وفای کربلا ست دستانی که از مولای همه ی عاشقان مدد می گیرند ودیگر هیچ
از شانه اش افتادی و بر خاک تپیدی
تو راه رسیدن به خدا را بلدی ... دست!
وبه نظر من این بیت می تواند شاه بیت این غزل معرفی شود
توراه رسیدن به خدارا بلدی ...دست!
برای شاعر آرزوی افق های روشن تری دارم