دلم را با نبودن هایت عادت داده بودم
خیال بی خیالی از ، خیالت داده بودم
برای اینکه تنهائی نیازارد دلم را
به تلخی با غمش دست رفاقت داده بودم
هوا پوشیده بود از بوی تنهائی ولیکن
هوای خانه را با گل طراوت داده بودم
زمان طی شد ولی در عالم تنهائیم من
دقایق های عمرم را غرامت داده بودم
تلاطم های دریائی نمی زد قایقم را
که بر طوفان غم هایش رضایت داده بودم
غزل با استکانی قهوه می جوشید و با خود
بسی این کودک دل را شماتت داده بودم
خیالت بی هوا آهسته آمد دل به هم ریخت
برای آمدن ، من احتمالت داده بودم
دلم با من سر ناسازگاری کرد و این بار
به دست دل وجودم را ، اسارت داده بودم
تاریخ ارسال :
1393/8/29 در ساعت : 12:57:4
| تعداد مشاهده این شعر :
674
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.