ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



من چتر را هنگام باران نیز می بندم

از ابرهای آسمان زاییده شد باران، یک چتر برمی دارم از خود می زنم بیرون
افتاده ای چون بختکی آهسته در روحم، یک روز می اندازمت از باطنم بیرون
آنروزها در لاک خودبودم که ملحق شد یک  قطره از لبخند تو بابرکۀ غمهام
من غوطه وربودم در آمد قلب من اما آهسته  با قلابت از پیراهنم بیرون
افتاد چون ماهی دلم در  دستهای تو سُر خورد ، جان داد وُ به روی خود نیاوردی
با هر تلاشی سعی کردم زنده بودن را تا اینکه قلاب تو آمد  از تنم بیرون
از ابرهای آسمان رشت می بارد غم های من بر شانه های مردم این شهر
من همچنان با زندگی مشغول پیکارم وَ می برم هر روز گُرز آهنم بیرون
خورشید رفت وُ پشت ابری ماند وُ باران شد، من چتر را هنگام باران نیز می بندم
وقتی که خیسم می کند یکدفعه می ریزند آن روزها از روزهای روشنم بیرون
 

کلمات کلیدی این مطلب :  غزل صدیقه کشتکار ،

موضوعات :  اجتماعی ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1393/9/13 در ساعت : 0:58:55   |  تعداد مشاهده این شعر :  751


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمدمهدی عبدالهی
1393/9/13 در ساعت : 13:42:30
سلام و عرض ادب خانم كشتكار بزرگوار
درود بر شما
زيبا سروديد
همواره شاعر بمانيد و برقرار
*******
سلام دوست عزیز
از لطفتان ممنونم.
امیدوارم همیشه موفق باشید.
صدیقه کشتکار
حسین وفا
1393/9/13 در ساعت : 9:29:12
بسیار زیبا و د لنشین
ممنون خانم کشتکار عزیز
******
سلام دوست عزیز
مممنونم از حضورتان.
شاد و پایدار باشید.
صدیقه کشتکار
بازدید امروز : 20,013 | بازدید دیروز : 28,556 | بازدید کل : 121,707,273
logo-samandehi