دیدمت افتاد آنجا اتفاقی خوب
مانده بودی لحظه هادراشتیاقی خوب
رسته دردست تو دیدم باغ گلهارا
هدیه دادی دسته گلهای اقاقی خوب
درزمستان بود وسرما سخت سوزان بود
دعوتم کردی به گرمای اتاقی خوب
کرد گل شرم نگاه گرم چشمانت
گرم بود آنجا به گرمای اجاقی خوب
مست شد دیوانه شد طفل دلم تاکرد
هردوچشمم بادوچشمانت تلاقی خوب
مجلس آرای منا در آن شب زیبا
بزم دل آراستی -تو- با سیاقی خوب
جزدل من که پراز آشوب وصلت بود
بود آنجا درحضور یار باقی خوب
دور،دور من بُود ودنیا به کامم بود
زآنکه دل بودوشراب وجام وساقی خوب
خواست دل باماه مانندت کندمی گفت
هرچه سنجیدم تو داری افتراقی خوب