آمدند ومی روند روبه سوي گورها
تا كنون نيافتم رمز اين عبورها
روزگار دفتريست پر زخاطرات ومن
خوانده ام به شوق وبس كرده ام مرورها
هر چه آه مي كشم سربه چاه می کشم
نيست كس كه گويَدم چيست دوردورها
مات مانده ام عجب ،مي زنم به خود نقب
كيستم من وزچيست اينهمه غرورها
سر به جيب برده ام،من عجيب مرده ام!
دل چرا سپرده ام بر سراي مورها
حرفهاي بي شمار سالهاي آزگار
گفته اند وگفته ايم گاه در حضورها
آمديم ومي رويم ،سربه دشت مي نهيم
چيست فرق بين ما وان همه ستورها
ماكه خواب مانده ايم ،در حجاب مانده ايم
بي حساب مانده ايم ،با تمام كورها
تاریخ ارسال :
1393/12/12 در ساعت : 1:50:21
| تعداد مشاهده این شعر :
749
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.