ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



طعم چایی چاشت
مرغک آسمانی
قاه قاه می خندید
دلبندش در بند و بندش در دل
داس درو در دست کشاورز
و یال اسب در گرو دست های سوار کار
شب هنگام که خواب آمد
مرد آهسته اسبش را زین کرد
دو راهی بود
مرغک قاه قاه می خندید
دلبندش در بند و بندش در دل
باغبان زیر آلاچیق بردیایی‌اش آهسته خواب می خورد
دخترش روی تاب شعرهای عاشقانه می سرود
اسب ایستاد
دست دخترک ترک برداشت
چارقدش لکه ای خون بخود گرفت
گریه اش گرفت اما به دل جواز های های نداد و پنجره چشمش بر اشک بست
مرد به آلاچیق رفت
مرغک در قاه قاه خنده بود
آب بان باغ بیلش را بر گرفت
نگاهی به دخترک کرد و سرش به زیر انداخت
مرد از آلاچیق خارج شد در حالی که دست هایش سرخ سرخ بود
چکه چکه خون از آن می ریخت
دخترک لکه‌ی چارقدش را شسته بود
و روی تاب خیال می خرید و خال می‌ساخت
مرد حاشیه‌ی جوی نشست  تا دست بشوید
دخترک بالای سرش ایستاده و نبات به دهانش می‌کرد
آب بان باغ بیلش را بالا برد
نفس دختر اسیر سینه شد
از آلاچیق نوایی برخواست: چای چای
دختر بی نفس دوید
مرد زیر لبه‌های بیل جانش به لب رسیده بود
آب بان به تیغه‌ی بیلش نگاه کرد خون جاری بود
دخترک هشت لیوان چای روی یک دستش بود
آفتاب پاورچین پاورچین می‌رسید
همه جمع بودن چایی چاشت عجب طعمی داشت
کلمات کلیدی این مطلب :  مرغک ، اسب ، آلاچیق ، چارقد ، خواب ، تاب ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1394/1/7 در ساعت : 0:32:43   |  تعداد مشاهده این شعر :  743


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمدمهدی عبدالهی
1394/1/10 در ساعت : 21:56:29
سلام و عرض ادب بزرگوار
درود بر شما
برقرار باشيد و پايدار
---------------------
سلام و درود برشما
سپاس از لطف شما بزرگوار و گرامی
بازدید امروز : 298 | بازدید دیروز : 13,569 | بازدید کل : 122,986,788
logo-samandehi