موجیم سرگردان
ما باغ و بُستان ِ شکوفایی نداریم
در جمع از ما بهتران جایی نداریم
خوردیم سیلی ها به هر ساحل رسیدیم
موجیم سرگردان و در یایی نداریم
از چار فصل زندگی گویند اما
دیروز و امروزی و فردایی نداریم
دردی به دل داریم از فصل جوانی
پیرانه سر از درد پروایی نداریم
نانی به نرخ روز ما هرگز نخوردیم
از ناکسان اما تقاضایی نداریم
ما عاشق مُلک و دیار خویش بودیم
در عاشقی مانند و همتایی نداریم
بعضی برای سکه گر شعری سرایند
ما در نظر جز عشق، رویایی نداریم
با عشق و ناکامی بسر شد زندگانی
هر چند مجنونیم لیلایی نداریم
این قافیه باز است و سینه پر ز فریاد
بس کن (رها) چون شعر زیبایی نداریم
علی میرزائی(رها)
تاریخ ارسال :
1394/1/27 در ساعت : 12:48:14
| تعداد مشاهده این شعر :
735
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.