ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مقوا




 



چند رشته سیم برق



در سکنجی ایوان



 پیداست.



 



به نوکش شاخه ی نازکی ز درخت



قُمریَک روی سیم برق نشست



شاخه را روی سیم ها بنهاد.



 



تا که از روی سیم پرید



شاخه از سیم ها فرو افتاد.



 



تا به پنجاه بار دیگر هم



پی به پی آمد و نشست و گسست



گرچه از آشیان نشانه نبود



بر زمین نقش آشیانه ای را بست



 



مردی از دور می نگریست



رفت و با چارپایه ای آمد



یک مقّوا به سیم ها پیوست



 



بعد ِ یکچند، قُمری آمد باز



به نوکش شاخ  نازکی ز درخت



رفت و بر روی آن مقّوا باز



نقشی از آشیانه اش را بست.



 



مهدی فرزه (میم. مژده رسان)


کلمات کلیدی این مطلب :  مقوا ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/6/25 در ساعت : 2:43:33   |  تعداد مشاهده این شعر :  942


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

عباس خوش عمل کاشانی
1390/6/25 در ساعت : 8:49:14
من یقین دارم آن مرد که با مقوا بسراغ لانه ی قمری ها برای ترمیم رفته خودتان بوده اید!من هم در خانه ازین کارها برای قمری ها می کنم.هرماه چندهزارتومان سنگدان مرغ برای گربه هایمان می خرم تا سیر باشند و سراغ قمری ها نروند.اما این موجود بی چشم و رو بازهم چشمش پی دومثقال گوشت و استخوان قمری هاست.واقعا چه بجا فرموده سعدی بزرگ که:
گربه ی مسکین اگر پر داشتی
نسل گنجشک از زمین بر داشتی...
به هرحال کیفورشدم.سبزباد.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

سلام.

یقین شما کاملا درست است استاد گرامی.

دم شما و دم سعدی گرم.

محبت کردید که به من سر زدید ؛ وقتی می شود با یک تکه مقوا ؛ مشکل پرنده ای را حل کرد ؛ چرا دریغ کنیم.

سارا وفایی زاده
1390/6/25 در ساعت : 16:42:21
سلام جناب فرزه

آفرین برای این همه احساس.

پاینده باشید.

یا حق.

=======================================================

سلام خانم وفایی زاده

از محبتی که دارید سپاسگزارم.

زنده باشید.

پاینده حق.
ابراهیم حاج محمدی
1390/6/25 در ساعت : 21:0:11
اثر روائی زیبائی است دست مریزاد لذت بردم

===================================================

سلام حناب حاج محمدی

از اینکه محبت دارید سپاس گزارم.

زنده باشید.

حمیدرضا اقبالدوست
1390/6/25 در ساعت : 12:1:53
پاینده باشید جناب فرزه /یا حق

=====================================

ارادت دارم جناب اقبالدوست/ پاینده حق
بازدید امروز : 5,934 | بازدید دیروز : 13,569 | بازدید کل : 122,992,424
logo-samandehi