کوپن به دست همه شهر زیر و رو کردم
نبود جنس به هرجا که جستجو کردم
به جز جواب «نداریم» و «نیست» نشنیدم
به هر چه عامل قند وشکر که رو کردم
چو نرخ گوشت گرانتر ز جان آدم شد
بسان عهد کهن صلح با لبو کردم
دلی که بود هوسناک لقمه های لذیذ
به آب توبه دو صد بار شستشو کردم!
کبابی محل امروز خواست از من پول
بدین بهانه که دود کباب بو کردم
شعار «الگوی مصرف» ز جانب هر کس
رواج یافت در این گوشها فرو کردم
جمال خویش به سیلی نگاه داشته سرخ
بدین وسیله کمی حفظ آبرو کردم
به جان دوست «کلوا و اشربوا» ز یادم رفت
ز بس که گوش «ولا تسرفوا»ی او کردم
شکسته باد صف ممتدی که بهر طعام
هزار بار در آن بیش های و هو کردم
تمام قطعه کوپنهای خویش را آخر
به آب ریختم و ترک آرزو کردم
حکایت غم کمبود خویش را «شاطر»
یک از هزار نباشد که بازگو کردم.
کلمات کلیدی این مطلب :
آب ،
توبه! ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/6/25 در ساعت : 8:8:29
| تعداد مشاهده این شعر :
1492
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.