(کارمند)
برج که بیاید
قبض ها
قسط ها
وقسمتی از قرض هایم را
خواهم داد
نسخه داروهایم را تجدید خواهم کرد
پشت ویترین کتابفروشی ها
به مرور کتابهای نخوانده ام
خواهم رفت
برج که بیاید
شعر خواهم نوشت
چیزی شبیه همین
عین فیلمهای هندی..
(علی)
قلم
با تکیه به نام تو برمیخیزد
تا دست و دلم نلرزد
اینبار شعر من
وامدار استعاره و ایهام و.......
هر چه هست نمی شود
که واژه به گردت نمیرسد
بلاغت مسحور کلام توست
که شب
به استتار تو در دل کوچه های مهر می نازد
و آفتاب هنوز
در حسرت ندیدن طلوع چشمهایت
میسوزد