از شهر رفتم زود پرکردند جایم را از یادبردند آنچه کردم را وفایم را لبخند بر لب پیش رویم دست می دادند پشت سرم اما درآوردند ادایم را ما عهد بستیم عهد را از یادشان بردند در دستشان دیدم ولی رنگ حنایم را من نیستم، حرفی اگر باشد خیالی نیست دیگر ندارد هیچ کس آنجا هوایم را با این همه میخواهم از امروز بگذارم محکم تر از آن روزها در جاده پایم را دیروز اگر از حرف ها زخمی شدم، امروز دارم به روی شانه ام دست خدایم را آنقدر غم دارم که از نو شعر بنویسم سر میکشم با تلخی این شعر چایم را
|
سلام ساجده نازنینم چه غزل زیبایی آفرین...
|
درود بر شما بزرگوار بسیار زیباست
|
درود بر شما بزرگوار بسیار زیباست
|
سلام و عرض ادب خانم جبارپور بزرگوار درود بر شما شاعرانه هايتان مستدام
|
سلام مهمان سروده زیباتون بودم زیباست درود بر شما
|
سلام خانم جبار پور همیشه از شما زیبا خوانده ام کاش نحوه ی نگارش را ویرایش گنید تا بیت بیت زیر هم باشد
|
سلام و عرض ادب سرکار خانوم جبارپور بسیار عالی
|
ممنونم دوستان عزیزم با پوزش متن تصحیح شد
|
|