مُشتُلُق می دهد چمن به نسیم، خبر از سمت خاور آمده است
رنگ دیگر به رخ ندارد شب، آفتاب از اُفُق بر آمده است
آشتی بین آب و ماه افتاد، موج شد انقلاب و راه افتاد
خواب ساحل پرید وقتی دید موج با شور دیگر آمده است
خشت هایش به لرزه افتادند برج و باروی کهنه ی طاغوت
مُشت ها منجنیق ایمان شد، بانگ "الله اکبر" آمده است
به جماعت دوباره صف بستند دوش بر دوش هم فُراداها
آشنایی دوباره باب شده کفر بیگانگان در آمده است
تاج و تاراج و کاخ مرمر و عاج همه در شعله های غیرت سوخت
شِنِل افتاد و دین عبا تن کرد، تخت رفته است و منبر آمده است
باز زین کرد غرب گاوچران گُرده های وطن فروشی را
- دُم تکان داده اند تا خرجِ یونجه و کاهشان در آمده است
" وَ یَدُ الله فوقَ اَیدیهِم "، بگذارید دشمنی بکنند
نه که قبلا نکرده اند این قوم هرچه از دستشان بر آمده است !
مربع
این منم مرد بیشه ی شیران، زاده ی خاک خرّم ایران
آی گردن کلفت های جهان دوره ی قلدوری سر آمده است
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/6/31 در ساعت : 13:56:6
| تعداد مشاهده این شعر :
3039
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.