صدای آب می آید، صدای آب خوش است
و واژه واژه ز جنس شراب ناب خوش است
نگاه ابر که از اشتیاق بارانی است
و چشم گل که رود اندکي به خواب خوش است
پریدن از لب دیوار کوته پرچین
به چشم کودکی از نسل آفتاب خوش است
ترانه ای که روان است و ساده و معصوم
در آن دمی که بیندازی اش نقاب خوش است
تبسم تو و لبهای سرخ و چشمی سرخ
عجیب وسوسه ای گشت و این سراب خوش است
از عمق فاصله مهر و ماه می بینم
که شوق جامه درانی بی حجاب خوش است
به ساحلی که بر آن کاروان نهفته گذشت
تغزل شب و الطاف بی حساب خوش است
به پرده های دلم چنگ زد خیالت ماه!
نگاه بر لب تو گرچه بی جواب خوش است
صلاح کار کجا و دلی که ویران شد
برای پاک شدن قلب و انقلاب خوش است
رسید دست من و دامنی که شش گوش است
عتاب کن که مرا گشتن مجاب خوش است
تاریخ ارسال :
1394/6/12 در ساعت : 18:24:24
| تعداد مشاهده این شعر :
679
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.