ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



تصوير اتاق تنهايي

شب شد و در خامشي خوابيده شهر

من،سكوت و خلوت و گاهي نسيم

كز حياط خانه رد مي گردد و از پنجره سر مي كشد

 در خاليِ خاموش و گنگ و مبهم تنهاييم

عطر گل هاي بنفش شمعداني را نسيم

از دو گلداني كه آنسو بر لب ايوان نهادم ارمغان مي آورد

آنگاه از جايي ،نمي دانم كجاي اين اطاق؟

ناگهان گم مي شود.

پنجره هاي اطاقم رو به يك دامن چمن،يك حوض با چندين درخت پير سر افراشته

 در حياط  خانه ام وا مي شوند.

پنجره هاي اتاقم يك بغل آغوش مي گردند در هنگام صبح

تا نگاه گرم خورشيدِ سحر را در اتاق ساده ام مهمان كنند.

در گمانم پنجره حيثيت هر خانه است.

شيشه هايش نور را از خويشتن رد مي كنند

پنجره از در گذشت ساده ي نور از وجودش قانع است

پنجره آنسوي را آنسان كه هست،مي نمايد از براي آنكه در اين سوي اوست.

زشت وزيبا ،پست و بالا،استوار و سست،هرچيزي كه هست،

پنجره آن را روايت مي كند.

پنجره صادق ترين عضو وجود خانه است.

پرده و قالي و ميز و تخت با چندين كتاب

،آينه ،گلدان و گل،يك تابلو هم گوشه ي دنج اتاق،

آسماني پر ستاره از نگاه پنجره،با نسيم شوخ طبعي در گذار،

عطر پاك شمعداني،سهم لذت بردن از عرياني زيباي ماه، مشترك با شب پره ،در تمام شام ها

كل دارايي من از زندگي است.

شب شد و در خامشي خوابيده شهر،من،سكوت و خلوت و گاهي نسيم......

با نگاهي سوي قاب پنجره

ناگهان خود را درون خويشتن گم مي كنم.

كاش مي شد....

كاش مي شد در اتاقِ خاليِ دل نيز ،همچون اين اطاق،

پنجره اي بود

 رو در روي من 

للشلشش)شلتتتتتيتاا

کلمات کلیدی این مطلب :  تصوير ، اتاق ، تنهايي ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/4 در ساعت : 5:1:31   |  تعداد مشاهده این شعر :  1251


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 2,302 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,558,262
logo-samandehi