گرچه یادت واژه هایم را معما کرده است
در عوض با شعر من گهگاه نجوا کرده است
آرزویم وصل بود و خواب من آشفته شد
لحظه های هجر را جانم تماشا کرده است
گاه پنهانی قلم با دل تبانی می کند
عشق بازی با قلم اینست و رسوا کرده است!
مانده از پرواز دل، آیینه از آغاز دل
لحظه ها با خلوتت اینگونه غوغا کرده است
گاه پنهان می شود ، پشت غزل، غم های من....
صفحه صفحه دفترم مشت مرا وا کرده است
چون کویری خشک بودم در مسیر عافیت
موج گهگاهت مسیرم را چو دریا کرده است
آستان یاد تو فقر و فنایم می دهد
حیرتم را پهنه یاد تو معنا کرده است
زهرا علی بابایی
تاریخ ارسال :
1394/11/29 در ساعت : 11:45:56
| تعداد مشاهده این شعر :
593
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.