روی سبز آرزوهایم حراج آرزو
بر سر هر کوی و برزن تخت و تاج آرزو
آرزوهایم هماره آرزوی وصل تو
شعر هایم یک به یک می شد حراج آرزو
زرد و صفراوی است صحرای غزل های دلم
دم به دم سودای جانم شد مزاج آرزو
چون زکات خوردن گندم ز آدم برده دل
جان انسان رفته با باج و خراج آرزو
باز تنها ماندو با رنج ابد تبعید شد
تا ابد خاموش شد گویا سراج آرزو
دردها هرگز نمی بندند طرفی در پی درمان جز عشق
چون به درمان می رساند نسخه صعب العلاج آرزو
سبز بادا صفحه دل با قنوت آسمان......
تا گره می زد علف های زمین را در رواج آرزو !
زهرا علی بابایی
تاریخ ارسال :
1395/1/13 در ساعت : 1:25:41
| تعداد مشاهده این شعر :
767
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.