باز در خوف و رجا یکباره تنها مانده دل
چون مسافر در پی آیینه ها جا مانده دل
در نماز عشق او رکعت به رکعت سجده کرد
با جماعت آمده اما فرادا مانده دل
کوه را کنده چو فرهاد و به وصلش عاقبت
خستگی در خستگی ! گاهی فقط وا مانده دل
داغ سودایی ی تنهایی پی دلدار رفت
مثل مجنون در پی چشمان لیلا مانده دل
عاقبت سیمرغ روحم سوی منزل می رود
قله قاف است و در وادی عنقا مانده دل
خاطرات لحظه هایم با تو معنا می شود
دلخوشم با خاطرت ، کنج تماشا مانده دل
یک غزل آشفتگی آرامش جانم شده
دم به دم در بیت آخر فکر حاشا مانده دل!
زهرا علی بابایی
تاریخ ارسال :
1395/1/17 در ساعت : 22:34:5
| تعداد مشاهده این شعر :
570
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.