سُخن ات فروغِ آتش، به خمود و خام باشد
نِگهت چراغ ِ روشن ، به شب تمام با شد
ز هنر نمایی تو ، دل دشمنان فرو ریخت
ز تراشه ی کلامت ،همه کس غلام با شد
به ترانه ی خلوصت ،دل سنگ موم گردد
به نسیمِ مهربانت ، دل شعله رام با شد
به دو طیف در رقابت ، غزلت کنایه می زد
که هوایِ خودپرستی، هوسِ حرام باشد
تو فقط، تو یی نمونه ، به مرام و مهر ورزی
سخنانِ دل نشینت ، غزل مدام با شد
تو کمی خراش خوردی ،همه شهر شد پریشان
به اشاره ی نگاهت، همه جا قیا م باشد
نکند امیرگلها ، سخن از خزان بگویی
که بهار سرخ گلها ،ز تو با دوام باشد
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1395/1/26 در ساعت : 20:34:13
| تعداد مشاهده این شعر :
814
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.