ابر بیمارم در این غربت به دریا می گریزم
ریزه بارانم به هر جوی و به هر جا می گریزم
ورشکستِ اعتمادم تاجری کشتی شکسته
از کسان و ناکسان پنهان و پیدا می گریزم
برگ های کوچه باغ آذرم ، پاییز پوشم
از خزان و برف و توفان از تبر ها می گریزم
در به در چون خانمان بر باد رفته مردمانم
باد ویرانم ز صحرا سوی صحرا می گریزم
روزگاری آرزویم بود من با تو شوم" ما "
اینک اما هم ز تو هم از من و ما می گریزم
اف به امید دروغین باد و فرداهای نفرین
شامِ صبح رستخیزم من، ز فردا می گریزم