درود جناب استاد جعفری عزیز و بزرگوار
بی نهایت خوشحالم که در صفحه ی شعرتان به حضور ارجمندتان مشرف شدم و چه زیبا نوشته اید زیبایی تندیس معشوق که البته با یک تصویر سازی بسیار زیبا
به شعر نشسته اید مصراع ابتدای کارتان مرا یاد این اثر عظیم قیصر بزرگ شعر انداخت که :
نوشیدن نور ناب کاری است شگفت
این پرسش را جواب، کاری است شگفت
تو گونه یک شهید را بوسیدی؟
بوسیدن آفتاب کاری است شگفت
و چقدر زیباست که با تشخص بخشیدن به واژگان بر خلاف انتظار بار مفهومی چند بعدی را به تصویر بخشیدید . شاید بتوان گفت که نقطه قوت شعر شما که مرا میخکوب کرد در همان مصرع اول بود که دقیقن خلاف عرف و باورهای ذهنی موجود حرکت کرده اید . شک نکنید اگر برای مهتاب واژه ای غیر از نوشیدن استفاده می کردید بار مفهومی شعرتان بسیار عادی و غیر هنری جلوه می کرد . در همان مصرع من « طعم گیلاس » را ایهام گرفتم هم به مفهوم واقعی و نشئه کننده ی گیلاس و هم به فیلم زیبای « طعم گیلاس » شادروان عباس کیارستمی که بی مناسبت هم نیست . ضمن اینکه در این مصرع نوشیدن مهتاب روی دوست با طعم گیلاس هر دو تخیلی عمیق و جوشنده است که در هم نشینی هم تصویری جانبخش را افاده می کند چه اگر بجای گیلاس انگور می آوردید به یک کلیشه ی مبتذل روی آورده بودید .
باز در مصرع بعد نماد قرار دادن سرخی پیراهن برای عشق و احساس نیز با هنرمندی بکار گرفته اید که حتا میتوان برای عشق سرخی و برای پیراهن احساس را بعنوان یک لف و نشر مشوش در نظر گرفت . چه از جنبه حماسی نیز پیراهن سرخ داشتن ترکیبی کنایی است که نیازمند عشق و احساس قوی است یعنی این پیراهن زیبنده ی هر قامتی نمی تواند باشد .
تناسب های بسیار ظریفی که در ابیات بعد بکار گرفته اید نیز نشان از یک نگاه عمیق و نازک بین در وجود شما دارد جاری / سر سبز / دشت / گل / یاس/ رنگین خود گویای بیت بعدی تان می باشد و تلفیق این چشم انداز زیبا با آینه نیز می توانه بر زیبایی آن بیفزاید .
بعقیده من هنر شاعر همین است که طبیعت را با چشم دوم خودش ببیند و نوع تصویر سازی اش باید از تصاویر لخت نقاشی های امروز متمایز باشد .
در بیت یکی مانده به آخر :
آشوب هایِ خُفته ات چون چشم ، حسّاس است
که یک شگرد خاص در بین صاحب نظران محسوب می شود زیرکانه از ارتباط چشم و خفتن ترکیب زیبای آشوب خفته آفریده اید و حساسیتی که در چشم و آشوب مشترک است . من معتقدم این تصویر یک تصویر کاملن حسی است که شما قطعن در دوران پر بار هشت سال دفاع مقدس بارها و بارها لمس کرده اید
و بیت پایانی تان نیز از جمله ابیات زیبای شعر می باشد . بکار گیری واژه ی ماهور بر خلاف انتظار و عرف در کنار بارانی ترین نوعی پارادوکس مفهومی را تداعی می کند چه اینکه بارانی ترین نشانه اشک است و ماهور آلت موسیق های شاد و بشاش است و آمدن این دو حالت در کنار هم نیز زیبایی کار را می رساند . هرچند مصراع آخر انتظار مخاطب را برآورده نمی کند اما برای حضرتعالی که اولین بار است شعری به این زیبایی سروده اید قابل تقدیر است
ارادتمند شما هستم
محمدرضا جعفری
1395/4/27 در ساعت : 1:48:12
درود استاد ......بسیار بسیار ممنونم و خوشحالم از اینکه استاد بزرگی همچون حضرتعالی مشوق بنده است / از خداوند بزرگ برایتان عزت و سلامتی مضاعف آرزومندم/ در پناه حق موفق باشید ان شاالله تعالی
|